تو بادبادک بازیگوشی بودی

تو بادبادک بازیگوشی بودی
که با دنباله ی عطرش
هر روز از خیابان نوجوانی‌ام می گذشت !
و من کودکی که می دوید
می دوید... می دوید... و نمی رسید
کودکی که موهایش جو گندمی شدند،
اما هرگز نخواست بزرگ شود
چرا که بزرگ شدن، فراموش کردن تو بود !
من کودکی بودم که تمام عمر
می دوید و دست تکان می داد،
برای بادبادکی ...
که با بادها می رقصید،
و او را نمی دید ... !


#یغما_گلرویی
دیدگاه ها (۸)

بازآی دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار...

مثل سنگی که به پایان خیابان برسدگوشه کوچه بن بست زمان میخ شد...

عشق اتفاقی ست که می افتدگاهی پرشتابمثل گلوله ای ناغافلگاهی آ...

بگذار بگویند دیوانه ام!پای آمدن تو در میان باشد،ضریح که هیچ،...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط