دوپارتی تهیونگ
دوپارتی تهیونگ
part1
موقعیت:روز تولد ات
تهیونگ:ات لباساتو بپوش به خاطر تولدت میخوایم بریم یه جایی
ات:واقعا ته ته کجا؟
تهیونگ:سوپرایزه خودت میبینی
ات:باشه
ات ویو:بدو بدو از پله ها رفتم بالا و لباسامو پوشیدم تهیونگ خیلی مهربونه علاوه بر اینکه برام کادو های قشنگی گرفته میخواد منو بیرون هم ببره رفتم پایین
ات:بریم
تهیونگ هم بلند شد باهم رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم راه به نظرم آشنا میومد حدس زدم داریم میریم خونه ی جین
ات:تهیونگ داریم میریم خونه جین؟
تهیونگ:خودت میفهمی پرنسس
رسیدیم حدسم درست شد خونه ی جین بود
تهیونگ درو باز کرد رفتیم داخل خونه همه ی چراغ ها خاموش بود یکم که جلوتر رفتم دیدم یهو اعضا و دوست صمیمیم با یه کیک تولد از پشت مبل پریدن بیرون و داد زدن تولدت مبارک از همه تشکر کردم و رفتیم کیک خوردیم بعد به پیشنهاد اعضا تصمیم گرفتیم جرئت حقیقت باز کنیم بعد از چند دور نوبت تهیونگ و جین شد جین قرار بود سئوال بپرسه
جین:جرئت یا حقیقت
تهیونگ:جرئت
جین:خب بزار فکر کنم ..... آهان فهمیدم یکی از خوشگلترین دختر های اینجا رو هم بوس کن هم بغل
تهیونگ:خیلی وقت بود میخواستم ات رو اذیت کنم بخاطر همین بلند شدم رفتم دوست صمیمیش لیا رو بغل کردم و گونه اش رو بوس کردم بعد رفتم سر جام نشستم با نگاه های متعجب جین و جیهوپ و بی توجهی های ات رو به رو شدم. اشکال نداره رفتیم خونه از دل ات در میارم ولی ترسیده بودم چون لیا خواهر جیهوپ بوده و جین روش کراش داشته معلوم نیست بعدا میخوان باهام چیکار کنن
خلاصه شب شد و همه از هم خداحافظی کردن ورفتن خونه هاشون
ات ویو:بعد از خداحافظی با همه رفتیم تو ماشین نشستم خیلی از دست تهیونگ عصبانی بودم نکنه با لیا تو رابطه هست و از من خسته شده و این رو خواست به روش غیر مستقیم بگه
تهیونگ ویو: تهیونگ گند زدی ات بدجور از دستت ناراحته
تهیونگ:ات امسال تولدت بهت خوش گذشت
ات:هی بدک نبود(با سردی)
رسیدن خونه
ات ویو:به محض اینکه ماشین ایستاد از ماشین اومدم بیرون در خونه رو باز کردم و رفتم تو اتاقم رو تختم دراز کشیدم و پتو رو تا بالای سرم کشیدم و آروم گریه کردم
تهیونگ ویو:از ماشین پیاده شدم رفتم داخل خونه درو بستم رفتم تو اتاق خودم و ات و دیدم ات پتو رو روی سرش کشیده رفتم رو تخت دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم
part1
موقعیت:روز تولد ات
تهیونگ:ات لباساتو بپوش به خاطر تولدت میخوایم بریم یه جایی
ات:واقعا ته ته کجا؟
تهیونگ:سوپرایزه خودت میبینی
ات:باشه
ات ویو:بدو بدو از پله ها رفتم بالا و لباسامو پوشیدم تهیونگ خیلی مهربونه علاوه بر اینکه برام کادو های قشنگی گرفته میخواد منو بیرون هم ببره رفتم پایین
ات:بریم
تهیونگ هم بلند شد باهم رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم راه به نظرم آشنا میومد حدس زدم داریم میریم خونه ی جین
ات:تهیونگ داریم میریم خونه جین؟
تهیونگ:خودت میفهمی پرنسس
رسیدیم حدسم درست شد خونه ی جین بود
تهیونگ درو باز کرد رفتیم داخل خونه همه ی چراغ ها خاموش بود یکم که جلوتر رفتم دیدم یهو اعضا و دوست صمیمیم با یه کیک تولد از پشت مبل پریدن بیرون و داد زدن تولدت مبارک از همه تشکر کردم و رفتیم کیک خوردیم بعد به پیشنهاد اعضا تصمیم گرفتیم جرئت حقیقت باز کنیم بعد از چند دور نوبت تهیونگ و جین شد جین قرار بود سئوال بپرسه
جین:جرئت یا حقیقت
تهیونگ:جرئت
جین:خب بزار فکر کنم ..... آهان فهمیدم یکی از خوشگلترین دختر های اینجا رو هم بوس کن هم بغل
تهیونگ:خیلی وقت بود میخواستم ات رو اذیت کنم بخاطر همین بلند شدم رفتم دوست صمیمیش لیا رو بغل کردم و گونه اش رو بوس کردم بعد رفتم سر جام نشستم با نگاه های متعجب جین و جیهوپ و بی توجهی های ات رو به رو شدم. اشکال نداره رفتیم خونه از دل ات در میارم ولی ترسیده بودم چون لیا خواهر جیهوپ بوده و جین روش کراش داشته معلوم نیست بعدا میخوان باهام چیکار کنن
خلاصه شب شد و همه از هم خداحافظی کردن ورفتن خونه هاشون
ات ویو:بعد از خداحافظی با همه رفتیم تو ماشین نشستم خیلی از دست تهیونگ عصبانی بودم نکنه با لیا تو رابطه هست و از من خسته شده و این رو خواست به روش غیر مستقیم بگه
تهیونگ ویو: تهیونگ گند زدی ات بدجور از دستت ناراحته
تهیونگ:ات امسال تولدت بهت خوش گذشت
ات:هی بدک نبود(با سردی)
رسیدن خونه
ات ویو:به محض اینکه ماشین ایستاد از ماشین اومدم بیرون در خونه رو باز کردم و رفتم تو اتاقم رو تختم دراز کشیدم و پتو رو تا بالای سرم کشیدم و آروم گریه کردم
تهیونگ ویو:از ماشین پیاده شدم رفتم داخل خونه درو بستم رفتم تو اتاق خودم و ات و دیدم ات پتو رو روی سرش کشیده رفتم رو تخت دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم
۱۳.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.