از چشمهای آبی او
از چشمهای آبی او
آبیترین شراب
جاریست در ساغری به نام شب
آنجا خدا نشسته کنار حوض
این جا منم
خفته میان تب
گفتم:
ای صدهزار قاصدک
مدهوش موسیقی آمدنت
آرامتر کمی
تا در کنار ساقهی لرزان پای تو
هذیان نبینم و کابوس نگویم تنهایی را!
دروغ چرا؟
بی تو شوقی برای زنده ماندن نیست
و اگر خبری هر چند کوتاه
از تو نکوبد پنجره را
در این گلدان
جهان را به خاک خواهم سپرد
و چون پروردگاری
که مخلوقش را از خویش براند
میرانمش عشق را
پس آن هنگام گفت:
سلام
نقطه.
و پس از این اندوه کوتاه کوچک
هیچ کلمهای زاده نخواهد شد
هیچ قطره اشکی نخواهد چکید
و هیچ هیچی هیچگاه هیچ نخواهد بود
مگر...
سفر!
نقطه.
خدانگهدار
و من نیز
خدا را به او و او را به موج سپردم
چرا دروغ؟
او از دریا شاعرتر بود
و
هیچ...❤
#یکشنبه_۱۵_مهر_۱۳۹۷
آبیترین شراب
جاریست در ساغری به نام شب
آنجا خدا نشسته کنار حوض
این جا منم
خفته میان تب
گفتم:
ای صدهزار قاصدک
مدهوش موسیقی آمدنت
آرامتر کمی
تا در کنار ساقهی لرزان پای تو
هذیان نبینم و کابوس نگویم تنهایی را!
دروغ چرا؟
بی تو شوقی برای زنده ماندن نیست
و اگر خبری هر چند کوتاه
از تو نکوبد پنجره را
در این گلدان
جهان را به خاک خواهم سپرد
و چون پروردگاری
که مخلوقش را از خویش براند
میرانمش عشق را
پس آن هنگام گفت:
سلام
نقطه.
و پس از این اندوه کوتاه کوچک
هیچ کلمهای زاده نخواهد شد
هیچ قطره اشکی نخواهد چکید
و هیچ هیچی هیچگاه هیچ نخواهد بود
مگر...
سفر!
نقطه.
خدانگهدار
و من نیز
خدا را به او و او را به موج سپردم
چرا دروغ؟
او از دریا شاعرتر بود
و
هیچ...❤
#یکشنبه_۱۵_مهر_۱۳۹۷
- ۴۹۰
- ۱۵ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط