قیامت به پا کرده ام!
قیامت به پا کرده ام!
نیستی!
دوست داشتنت، بر تنم
وصله ای ناجور بود!
و من، در برزخت گرفتارم!
گاهی به دستانت بگو،
و به چشم هایت،
و به آغوشت،
که به رفتنم، بیندیشند!
نیستی!
دوست داشتنت، بر تنم
وصله ای ناجور بود!
و من، در برزخت گرفتارم!
گاهی به دستانت بگو،
و به چشم هایت،
و به آغوشت،
که به رفتنم، بیندیشند!
۱۸۲
۲۴ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.