آکرازیا
" آکرازیا "
"پارت 3"
جونگکوک با همون اخم همیشگیِ روی صورتش به تهیونگ که
هم بهش خیره شده بود، متقابلا نگاه کرد.
- اوه.
بتا فهمید که حدود سی ثانیه ست مشغول چک کردن جزئیات
صورت مرد مقابلشه پس در رو با عجله باز کرد. قبل از رفتن
چرخید و لبخند مودبانه ای کوچیکی به جونگکوک که هنوز
داشت نگاهش میکرد، زد و بیرون رفت.
نفس حبس شدهش رو بیرون فرستاد و به در تکیه داد. آلفا جئون
جونگکوک بعضی اوقات ترسناک میشد و رفتار های عجیب گاه و
بی گاهش مغز بتا رو به درد میاورد.
به ساعت نگاهی انداخت. حدود سی و پنج دقیقه وقت داشت تا
آلفای دوم نسبتا مسئولیت پذیر پک رو به اون مراسم لعنتی
برسونه. به طرف آینه ی رو به روی تخت رفت و عطری رو بیرون
کشید و کنار کاور کت روی تخت گذاشت.
تونست رایحه ی شامپوی آلفا رو حس کنه که از حموم داره بیرون
میاد. سریع به سمت در چرخید و منتظر موند تا ببیندش.
- کیم-
در باز شد و جونگکوک با بیرون اومدنش اون رو صدا زد تا
توجه ش رو جلب بکنه ولی با دیدن تهیونگ که از قبل منتظرش
بوده ابروش رو بالا انداخت. اون دستیار از اول هم عجیب غریب
بود.
- لباس هاتون.
تهیونگ گفت و به تخت اشاره کرد. جونگکوک حوله ی کوچیکی
که به دور گردنش بود رو برداشت و کاملا وحشیانه سعی کرد
موهاش رو خشک بکنه.
- فقط لباستون رو بپوشین، من خودم موهاتون رو خشک میکنم.
کلمات از بین لب های بتا فرار کردن، معمولا عادت داشت موهای
آلفا رو خودش شخصا خشک کنه و نمیدونه که واقعا این کار جزو
مسئولیت هاش بود یا نه. جونگکوک با همون اخم قبلی حوله رو
کنار آینه پرت کرد. بیش از حد گرفته به نظر میرسید. تهیونگ
سریع از سر راهش کنار رفت و سعی کرد از داخل کشو ها
سشوار رو پیدا کنه.
- من باید کت بپوشم؟
صدای عصبی جونگکوک رو شنید و به طرفش برگشت. اون دست
به سینه به تخت تکیه داده بود و داشت نگاهش میکرد. مو و
بدنش خیس بود و سینه ی خوشرنگش داشت باعث حواسپرتی بتا
میشد.
- بله.
کوتاه جوابش رو داد و سریع نگاهش رو گرفت و کشوی بعدی رو
باز کرد.
- ولی-
- باید کت بپوشین.
هیونگ حرفش رو قطع کرد و با اخم درست شبیه جونگکوک
برگشت و تاکید کرد. جونگکوک چیزی نگفت و با همون صورت
جدی باکسرش رو از روی تخت برداشت. نگاه بتا هنوز روش بود و
کاملا متوجه ش بود.
اولین بارش نبود که نسبتا لخت جلوی اون پسر ظاهر میشد و
برای هیچکدومشون عجیب نبود. دست جونگکوک به سمت
گره ی حوله ی دور کمرش رفت و تهیونگ به سرعت چرخید تا
چیز های بیشتری از آلفا نبینه.
جونگکوک نیشخندی زد. هر چقدر که تهیونگ سعی میکرد زندگی " جناب جئون "
رو کنترل بکنه تهش آلفا اون فردی بود که
با لبخند به خجالت های گاه و بیگاه پسر نگاه میکرد.
اگه خوشتون اومد خوشحال میشم فالو و لایک کنین :))
"پارت 3"
جونگکوک با همون اخم همیشگیِ روی صورتش به تهیونگ که
هم بهش خیره شده بود، متقابلا نگاه کرد.
- اوه.
بتا فهمید که حدود سی ثانیه ست مشغول چک کردن جزئیات
صورت مرد مقابلشه پس در رو با عجله باز کرد. قبل از رفتن
چرخید و لبخند مودبانه ای کوچیکی به جونگکوک که هنوز
داشت نگاهش میکرد، زد و بیرون رفت.
نفس حبس شدهش رو بیرون فرستاد و به در تکیه داد. آلفا جئون
جونگکوک بعضی اوقات ترسناک میشد و رفتار های عجیب گاه و
بی گاهش مغز بتا رو به درد میاورد.
به ساعت نگاهی انداخت. حدود سی و پنج دقیقه وقت داشت تا
آلفای دوم نسبتا مسئولیت پذیر پک رو به اون مراسم لعنتی
برسونه. به طرف آینه ی رو به روی تخت رفت و عطری رو بیرون
کشید و کنار کاور کت روی تخت گذاشت.
تونست رایحه ی شامپوی آلفا رو حس کنه که از حموم داره بیرون
میاد. سریع به سمت در چرخید و منتظر موند تا ببیندش.
- کیم-
در باز شد و جونگکوک با بیرون اومدنش اون رو صدا زد تا
توجه ش رو جلب بکنه ولی با دیدن تهیونگ که از قبل منتظرش
بوده ابروش رو بالا انداخت. اون دستیار از اول هم عجیب غریب
بود.
- لباس هاتون.
تهیونگ گفت و به تخت اشاره کرد. جونگکوک حوله ی کوچیکی
که به دور گردنش بود رو برداشت و کاملا وحشیانه سعی کرد
موهاش رو خشک بکنه.
- فقط لباستون رو بپوشین، من خودم موهاتون رو خشک میکنم.
کلمات از بین لب های بتا فرار کردن، معمولا عادت داشت موهای
آلفا رو خودش شخصا خشک کنه و نمیدونه که واقعا این کار جزو
مسئولیت هاش بود یا نه. جونگکوک با همون اخم قبلی حوله رو
کنار آینه پرت کرد. بیش از حد گرفته به نظر میرسید. تهیونگ
سریع از سر راهش کنار رفت و سعی کرد از داخل کشو ها
سشوار رو پیدا کنه.
- من باید کت بپوشم؟
صدای عصبی جونگکوک رو شنید و به طرفش برگشت. اون دست
به سینه به تخت تکیه داده بود و داشت نگاهش میکرد. مو و
بدنش خیس بود و سینه ی خوشرنگش داشت باعث حواسپرتی بتا
میشد.
- بله.
کوتاه جوابش رو داد و سریع نگاهش رو گرفت و کشوی بعدی رو
باز کرد.
- ولی-
- باید کت بپوشین.
هیونگ حرفش رو قطع کرد و با اخم درست شبیه جونگکوک
برگشت و تاکید کرد. جونگکوک چیزی نگفت و با همون صورت
جدی باکسرش رو از روی تخت برداشت. نگاه بتا هنوز روش بود و
کاملا متوجه ش بود.
اولین بارش نبود که نسبتا لخت جلوی اون پسر ظاهر میشد و
برای هیچکدومشون عجیب نبود. دست جونگکوک به سمت
گره ی حوله ی دور کمرش رفت و تهیونگ به سرعت چرخید تا
چیز های بیشتری از آلفا نبینه.
جونگکوک نیشخندی زد. هر چقدر که تهیونگ سعی میکرد زندگی " جناب جئون "
رو کنترل بکنه تهش آلفا اون فردی بود که
با لبخند به خجالت های گاه و بیگاه پسر نگاه میکرد.
اگه خوشتون اومد خوشحال میشم فالو و لایک کنین :))
- ۲.۶k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط