آکرازیا
" آکرازیا "
"پارت 4"
تهیونگ با پیدا کردن سشوار لبخندی زد و سرش رو بالا برد و به
آینه نگاهی انداخت. تونست جونگکوک رو ببینه که باکسرش رو
پوشیده و داره شلوارِ ست کتش رو از کاور جدا میکنه.
- لعنتی!
جونگکوک زمزمه کرد و تهیونگ نفس عمیقی کشید. اون آلفا
درست مثل بچه ها رفتار میکرد و هر از گاهی باعث عصبانیت
تهیونگ میشد، آخه کدوم آلفا نمیتونه یک لباس رو از کاورش
جدا کنه؟
تهیونگ به سمتش قدم برداشت و کاور رو از دستش گرفت.
نگاهش رو بالا نگه داشت. هر چقدر توی زندگی اون آلفا سرک
میکشید، باز هم بهش فضای شخصی میداد و از حدی که براش
مشخص شده بود، جلوتر نمیرفت.
شلوار رو جدا کرد و جلوی جونگکوک گرفت. اون با کمی
عصبانیت شلوار رو از دست تهیونگ کشید ولی بتا باز هم
متوقفش کرد تا دکمه ش رو باز کنه.
- با من یک طور رفتار نکن انگار که بچم!
جونگکوک از بین دندون هاش غرید و بتا ابرویی بالا انداخت و
عقب کشید. میدونست که به ثانیه نکشیده آلفا ازش میخواد که
دکمه های پیرهن مردونه ش رو ببنده.
دست به سینه ایستاد و پیراهن رو از کاور جدا کرد. جونگکوک
بعد پوشیدن شلوار دستش رو سمت اون برد تا پیراهن مردونه رو
بگیره و تهیونگ با همون حالتِ صورت جدی پیراهن رو بهش
داد.
کار کردن روزانه کنار اون آلفای دو قطبی مثل مرگ بود ولی
تهیونگ دلایل خودش رو برای انجام دادنش داشت و هیچوقت
اعتراضی به رفتار های ضد و نقیض اون پسر نمیکرد و درست
مثل یه پدر سعی میکرد پسرش رو بهترین فرد روی کره ی خاکی
بار بیاره.
عادت داشت که حتی به کوچیک ترین جزئیات مربوط به
جونگکوک توجه بکنه و همین باعث عصبانیت گاه و بی گاه آلفای
جوان میشد. دلیلش هم این بود که روحیه ی سلطه گر جونگکوک
به عنوان یک آلفا اجازه نمیداد که یک بتا بهش دستور بده ولی
سر آخر مجبور بود تا تسلیم تک تک خواسته های اون بشه.
پیراهن رو پوشید و تهیونگ سریع خودش رو جلو کشید تا دکمه
هاش رو ببنده. دستش جلو رفت و یقه ی لباس رو مرتب کرد و
تار موی روی لباس رو با فوتی کنار فرستاد و باعث حبس شدن
نفس جونگکوک شد.
لباس رو روی بدن جونگکوک مرتب کرد و دو طرفش رو بهم
نزدیک کرد. نفس عمیقی کشید و دکمه ی اول لباس رو آروم
بست. با بستن دکمه ها سینه ی شیری رنگ جونگکوک از جلوی
چشم هاش کنار میرفت و باعث میشد که کمی راحت تر باشه.
هیج امگا یا بتایی جرئت نمیکرد کنار یک آلفا، اون هم آلفایی
مثل جئون جونگکوک با اخلاق مزخرف و خاصش برای ثانیه ای
دووم بیاره و اینکه تهیونگ تونسته بود چند سالی باهاش سر
بکنه، واقعا موضوع تعجب برانگیزی بود.
:)
"پارت 4"
تهیونگ با پیدا کردن سشوار لبخندی زد و سرش رو بالا برد و به
آینه نگاهی انداخت. تونست جونگکوک رو ببینه که باکسرش رو
پوشیده و داره شلوارِ ست کتش رو از کاور جدا میکنه.
- لعنتی!
جونگکوک زمزمه کرد و تهیونگ نفس عمیقی کشید. اون آلفا
درست مثل بچه ها رفتار میکرد و هر از گاهی باعث عصبانیت
تهیونگ میشد، آخه کدوم آلفا نمیتونه یک لباس رو از کاورش
جدا کنه؟
تهیونگ به سمتش قدم برداشت و کاور رو از دستش گرفت.
نگاهش رو بالا نگه داشت. هر چقدر توی زندگی اون آلفا سرک
میکشید، باز هم بهش فضای شخصی میداد و از حدی که براش
مشخص شده بود، جلوتر نمیرفت.
شلوار رو جدا کرد و جلوی جونگکوک گرفت. اون با کمی
عصبانیت شلوار رو از دست تهیونگ کشید ولی بتا باز هم
متوقفش کرد تا دکمه ش رو باز کنه.
- با من یک طور رفتار نکن انگار که بچم!
جونگکوک از بین دندون هاش غرید و بتا ابرویی بالا انداخت و
عقب کشید. میدونست که به ثانیه نکشیده آلفا ازش میخواد که
دکمه های پیرهن مردونه ش رو ببنده.
دست به سینه ایستاد و پیراهن رو از کاور جدا کرد. جونگکوک
بعد پوشیدن شلوار دستش رو سمت اون برد تا پیراهن مردونه رو
بگیره و تهیونگ با همون حالتِ صورت جدی پیراهن رو بهش
داد.
کار کردن روزانه کنار اون آلفای دو قطبی مثل مرگ بود ولی
تهیونگ دلایل خودش رو برای انجام دادنش داشت و هیچوقت
اعتراضی به رفتار های ضد و نقیض اون پسر نمیکرد و درست
مثل یه پدر سعی میکرد پسرش رو بهترین فرد روی کره ی خاکی
بار بیاره.
عادت داشت که حتی به کوچیک ترین جزئیات مربوط به
جونگکوک توجه بکنه و همین باعث عصبانیت گاه و بی گاه آلفای
جوان میشد. دلیلش هم این بود که روحیه ی سلطه گر جونگکوک
به عنوان یک آلفا اجازه نمیداد که یک بتا بهش دستور بده ولی
سر آخر مجبور بود تا تسلیم تک تک خواسته های اون بشه.
پیراهن رو پوشید و تهیونگ سریع خودش رو جلو کشید تا دکمه
هاش رو ببنده. دستش جلو رفت و یقه ی لباس رو مرتب کرد و
تار موی روی لباس رو با فوتی کنار فرستاد و باعث حبس شدن
نفس جونگکوک شد.
لباس رو روی بدن جونگکوک مرتب کرد و دو طرفش رو بهم
نزدیک کرد. نفس عمیقی کشید و دکمه ی اول لباس رو آروم
بست. با بستن دکمه ها سینه ی شیری رنگ جونگکوک از جلوی
چشم هاش کنار میرفت و باعث میشد که کمی راحت تر باشه.
هیج امگا یا بتایی جرئت نمیکرد کنار یک آلفا، اون هم آلفایی
مثل جئون جونگکوک با اخلاق مزخرف و خاصش برای ثانیه ای
دووم بیاره و اینکه تهیونگ تونسته بود چند سالی باهاش سر
بکنه، واقعا موضوع تعجب برانگیزی بود.
:)
- ۲.۸k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط