دلتنڪَی هایم را
دلتنڪَی هایم را
به جمعه موڪول میڪنم
چون ڪَوش های مادرانه ای دارد
ڪه از شنیدن ڪَله هایم خسته نمی شوند
و آرامش پدرانه ای، که دست اندوهم را میڪَیرد و با خودش به جایی دور میبرد...
چون به اندازه ی تمام ناڪَفتنی هایم
فرصت دارد!
و در کنارش هرڪَز نڪَران ناتمام ماندن
حرف هایم نیستم...
دلتنڪَی هایم را
به جمعه موکول میکنم...
چون از میان روزها همزاد من است!
غریب، آرام، عاشـــــق...
چون به خاطر تمام صبوری هایش
دوستش دارم.
به جمعه موڪول میڪنم
چون ڪَوش های مادرانه ای دارد
ڪه از شنیدن ڪَله هایم خسته نمی شوند
و آرامش پدرانه ای، که دست اندوهم را میڪَیرد و با خودش به جایی دور میبرد...
چون به اندازه ی تمام ناڪَفتنی هایم
فرصت دارد!
و در کنارش هرڪَز نڪَران ناتمام ماندن
حرف هایم نیستم...
دلتنڪَی هایم را
به جمعه موکول میکنم...
چون از میان روزها همزاد من است!
غریب، آرام، عاشـــــق...
چون به خاطر تمام صبوری هایش
دوستش دارم.
۷.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.