همان هنگام..
همان هنگام..
که انگشتان تو
لا به لای انگشتان من
جمعیتی از شعور را تشکیل میدهند
که هر ردشان شعریست
بر پیکره ی اشتیاق
به یاد آر
خود زنی موج را بر اندام صخره
یا بلندای افتاب را از دهان روزنه
یا انقلاب رنگین برگ ها را
در خزان خاکستری!
تا بدانی احساس من به تو
همین گونه
با شکوه است و
خود ازار!
که انگشتان تو
لا به لای انگشتان من
جمعیتی از شعور را تشکیل میدهند
که هر ردشان شعریست
بر پیکره ی اشتیاق
به یاد آر
خود زنی موج را بر اندام صخره
یا بلندای افتاب را از دهان روزنه
یا انقلاب رنگین برگ ها را
در خزان خاکستری!
تا بدانی احساس من به تو
همین گونه
با شکوه است و
خود ازار!
۲۷۰
۰۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.