جان میدهم

جان می‌دهم
از حسرتِ دیدار ِتو چون صبح

باشد که چو خورشیدِ درخشان
به درآیی...

#حافظ
دیدگاه ها (۱)

گفتم خموش و همچون نسیم صبح لرزان و بی قرار وزیدم به سوی تو ا...

ما در چه شٖماریم؟ که خورشیدِ جهانتاب گردن به تماشای تـو از ص...

من با لبان سرد نسیم صبحسر میکنم ترانه برای تو#فروغ

#یارب_تو_دراین_صبح_دل_افروز#مدد_کن #تا_نرم_بسازم_به_تبسم_دل_...

در حسرت دیدار تو.....

طلوع کن خورشید کمزمین در وهم و خواب آلودگی ستخورشید در قاب چ...

در حسرت دیدار تو آواره ترینم☺️❤️‍🩹🫵🏻

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط