نوار قلبم رو نگاه کرد و گفت شما وضع قلبت به سن و سالت نمی
نوار قلبم رو نگاه کرد و گفت شما وضع قلبت به سن و سالت نمیخوره. گفتم میدونم دکتر، بهش میگن پیرقلبی. گفت چی هست؟ گفتم پیرقلبی دیگه، نشنیدی؟ مثل پیرچشمی. با اون یکی چشمات کمتر میبینه، با این یکی قلبت کمتر میلرزه. گفت آخه قلب تو دیگه خیلی کمتر میلرزه انگار. گفتم بین خودمون بمونه، پیرقلبی حاد دارم. گفت علائمش چیه؟ گفتم نه زیاد خوشحال میشی، نه زیاد ناراحت.
خندید. گفت دارو نمیخوای؟ گفتم از من گذشته، نگه دار برای مریض بعدی. گفت مدارا کن. گفتم دو جور کم آوردن هست دکتر. یکیش رو فقط خودت میفهمی، یکیش رو بقیه هم میفهمن. گفت تو کدومی؟ گفتم من اونی بودم که خودش نمیفهمید و تو دنیاش هم کسی نبود بفهمه.
بعد الکی خندیدم. الکی خندید.
"یکی کتاب رو بست و قصه نیمهکاره موند."🔐🖤
خندید. گفت دارو نمیخوای؟ گفتم از من گذشته، نگه دار برای مریض بعدی. گفت مدارا کن. گفتم دو جور کم آوردن هست دکتر. یکیش رو فقط خودت میفهمی، یکیش رو بقیه هم میفهمن. گفت تو کدومی؟ گفتم من اونی بودم که خودش نمیفهمید و تو دنیاش هم کسی نبود بفهمه.
بعد الکی خندیدم. الکی خندید.
"یکی کتاب رو بست و قصه نیمهکاره موند."🔐🖤
۱۷.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۰