ویو کلارا

ویو کلارا
اون دختره زشت اومد تو تهیونگ بغلش کرد و چمدونش و گرفت و بوسش کرد اومد سمتم و با لحن پوزخند گفت
+کلارا این دخترم لیسا هست لیسا این برده کوچولوی منه
که اون دختره زشت گفت
•خوشبختم
=اره باشه...
+کلارا لطفا دیگه برو توی انباری
=باشه بغض
و رفت شاید زیاده روی کردم ولی خیلی کیف میده با لیسا آروم خندیدیم و رفتیم کنار در انباری و گوشمونو چسبوندیم به در انباری که کلارا با گریه داد زد

=فک کرده کیه منو زندانی می‌کنه بعد یه دختر دیگه میاره اصلا به درک من که فقط گروگانم پس چرا ناراحت باشم اصلا به من چه کیو میاره خونه
با لحن عصبی بچه گونه اش اینارو گفت منو لیسا رفتیم بالا و کلی خندیدیم
ویو کلارا
رفتم بیرون انباری صدای خنده میومد از پشت ستون به لیسا و تهیونگ نگاه کردم که داشتن بازی میکردن اشک از رو گونم افتاد رو زمین که تهیونگ منو دید
+یادم نمیاد گفته باشم از انباری دربیای
=ع.. میخواستم برم دستشویی
+تو انباری همه چی هست
=خ.. خب
+هوفففف مزاحم منو دخترم نشو برو تو انبار
چند روز بعد
ویو کلارا
من از انباری بیرون نیومدم فقط گاهی بهشون نگاه میکردم خب یه بچه هفت ساله مثل من نباید آنقدر در حقش ظلم بشه اجوما فقط غذا میاره حتی تهیونگ نمیزارع هانول و ببینم رفتم بیرون ببینم چیکار میکنن دیدم تهیونگ داره موهای لیسا رو شونه می‌کنه با بغض رفتم سمتش تو این دو سال خیلی اذیتم کرده
+کلارا چرا اومدی کاری داری
=دیگه دوسم نداری بغض
ویو تهیونگ
این چند روز خیلی داره خوش میگذره کلارا رو خیلی دوست دارم ولی خب معمولا اذیتش میکنم نمیتونم تصور کنم که نباشه ولی هیچ وقت اعتراض نکرد حتی وقتی بهش گفتم از این به بعد تو انبار باید زندگی کنه چشماش باد کرده بود یعنی منو دوست داره ؟
+دوست دارم ولی نه به اندازه دخترم
=اگه منو آزاد میکردی مامانم بیشتر دوسم داشت
پوزخندی زدم
دیدگاه ها (۴)

https://wisgoon.com/p/B4UC93X7HX/https://wisgoon.com/p/P3NIG...

ویو تهیونگپوزخند زدم +منو دوست داریدستپاچه گفت=م..معلومه که ...

دو سال بعدویو کلاراتو انبار بودم و داشتم گریه میکردم همیشه و...

ویو تهیونگ دستاش و با دستبند مخصوص صندلی بستم و چاقو رو سمت ...

پارت ۸

پارت ۷

P⁸- ببخشید آقایی کیم ولی میشه منو تهیونگ چند روز باهم نامزد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط