حالم پوکیددددد فردا شاید نیام نت ندارم هعییی نشستم از سر
حالم پوکیددددد فردا شاید نیام نت ندارم هعییی نشستم از سر بیکاری داستان نوشتم
پارت 1
نام رمان : یک روز سگی دیگه
ژانر: یائویی ، عاشقانه، طنز( کمی)
مادر: پدر سگ...........پاشو روز اول مدرسه دیر میکنییی ؟؟
تامی: سرم رفت باشه پاشدم
پاشدم لباس پوشیدم برم جهنم( مدرسه رو میگه بچم)
از پله ها پایین رفتم خواستم از در برم بیرون که ننم دمپایی رو پرت کرد نخورد بهم خورد به در و در بسته شد
مادر: صبحانه چی؟
تامی:اولن نمیخورم دومن مادر من دمپایی میخورد تو سرم میمردم چی؟
پوکر نگام کرد و گفت: کسی تاحالا با دمپایی نمرده
تامی :صحیح ..بای مادر گلم
رفتم سوار اتوبوس شم که بله دیر کرده بودم نههههه بدتر از این نمیشه روز اول مدرسه جدید دیر کردم
وارد مدرسه شدم و وقتی رفتم تو کلاس معلم آمده بود بهتر نمیشه
تامی: گومن. ناسای ( معذرت میخوام ) تازه انتقالی گرفتم اینجا هارو نمیشناسم گم شدم
معلم: ایراد نداره ودتو به بچه ها معرفی کن
رو به کلاس گفتم: تامی......( نقطه ها فامیلیشه) رفتم بدون حرف اضافه بغل یک پسره نشستم وقت حاضر و غیاب بود وقتی معلم گفت میکائیل بغل دستیم بلند شد و گفت حاضر
پس اسمش میکائیل زنگ خورد همه رفتن من موندم میخواستم استراحت کنم که بوی دود سیگار میومد رفتم کنار پنجره که نزدیک انبار بود دیدم همون پسره داره با دوسه نفر سیگار میکشن و ژست گرفته با گوشیم ازشون فیلم گرفتم برای چاپلوسی مدیر نی برای تحدید اوناس هاها از اون بالا سطل آب رو خالی کردم روشون که میکائیل با تعجب به بالا نگاه کرد تا منو دید آمد و وارد کلاس شد
از زبان میکائیل
دویدم سمت کلاس من میکشمت در رو باز کردم دیدم داره خنده رو زمین غلت میزنه رفتم سمتش یقشو گرفتم گفتم: فکر کردی داری چیکار میکنی؟
تامی: وای جررر...خیلی باحال بود
تا خواستم بزنمش فیلم رو نشون داد تا دستم شل شد فرار کرد
پارت 1
نام رمان : یک روز سگی دیگه
ژانر: یائویی ، عاشقانه، طنز( کمی)
مادر: پدر سگ...........پاشو روز اول مدرسه دیر میکنییی ؟؟
تامی: سرم رفت باشه پاشدم
پاشدم لباس پوشیدم برم جهنم( مدرسه رو میگه بچم)
از پله ها پایین رفتم خواستم از در برم بیرون که ننم دمپایی رو پرت کرد نخورد بهم خورد به در و در بسته شد
مادر: صبحانه چی؟
تامی:اولن نمیخورم دومن مادر من دمپایی میخورد تو سرم میمردم چی؟
پوکر نگام کرد و گفت: کسی تاحالا با دمپایی نمرده
تامی :صحیح ..بای مادر گلم
رفتم سوار اتوبوس شم که بله دیر کرده بودم نههههه بدتر از این نمیشه روز اول مدرسه جدید دیر کردم
وارد مدرسه شدم و وقتی رفتم تو کلاس معلم آمده بود بهتر نمیشه
تامی: گومن. ناسای ( معذرت میخوام ) تازه انتقالی گرفتم اینجا هارو نمیشناسم گم شدم
معلم: ایراد نداره ودتو به بچه ها معرفی کن
رو به کلاس گفتم: تامی......( نقطه ها فامیلیشه) رفتم بدون حرف اضافه بغل یک پسره نشستم وقت حاضر و غیاب بود وقتی معلم گفت میکائیل بغل دستیم بلند شد و گفت حاضر
پس اسمش میکائیل زنگ خورد همه رفتن من موندم میخواستم استراحت کنم که بوی دود سیگار میومد رفتم کنار پنجره که نزدیک انبار بود دیدم همون پسره داره با دوسه نفر سیگار میکشن و ژست گرفته با گوشیم ازشون فیلم گرفتم برای چاپلوسی مدیر نی برای تحدید اوناس هاها از اون بالا سطل آب رو خالی کردم روشون که میکائیل با تعجب به بالا نگاه کرد تا منو دید آمد و وارد کلاس شد
از زبان میکائیل
دویدم سمت کلاس من میکشمت در رو باز کردم دیدم داره خنده رو زمین غلت میزنه رفتم سمتش یقشو گرفتم گفتم: فکر کردی داری چیکار میکنی؟
تامی: وای جررر...خیلی باحال بود
تا خواستم بزنمش فیلم رو نشون داد تا دستم شل شد فرار کرد
۲.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.