₽=⁶
ویو ته
داشتیم غذامیخوردیم
لینوا:تو دیگه برادرم نیستی
ته:چی؟
لینوا:میگم با این کاری که باهم کردیم دیگه برادرم نیستی؟
ته:اگه تو بخای هستیم اگرم نخوای بجاش میتونیم م...مثل د....دوس
لینوا:دوس دختر و دوس پسر
ته:ا...اره
لینوا:ههه مسخرس هم تجاوز میکنی هم...هم میخوای باهم باشیم
ته:ببین لینوا من اونموقع دست خودم نبود چیکار میکنم واقعا منو ببخش
لینوا:واقعا....واقعا فکر میکنی میتونم ببخشمت؟
ته:چیکار کنم که بتونی ببخشیم
لینوا:میتونی زمانو به عقب برگردونی
ته:نه(با ناراحتی سرشم انداخته پایین)
لینوا:خوبه منم همین فکرو میکردم پس بخششی در کار نیست میخوام برم خارج کشور
ته:تو غلط میکنی(اخم)
لینوا:چیشد باز اون رو سادیسمیتو داری نشون میدی
ته:لینوا حواست به حرف زدنت باشه
لینوا:مثلا نباشه چی(داد)
ته:اینطوری میشه(داد) گرفتم چسبوندمش به دیوارو
ل*بامو بهل*باش چسبوندمو میم*کیدم
اونم بهم مشت میزد
ده دقیقه همینطور بود که ازش جدا شدم نفس نفس میزد گفت....
لینوا:عوضییییی
ته:نظر لطفتونه خانومم
لینوا:خانوممم دیگه چه صیقه ایه
ته:از این به بعد همینه میخوام ازدواج کنیم
لینوا:برو بابا
ته:همینه که هست خانومم
لینوا:ههه ماهم بخوایم مامان و بابا قبول نمیکنن
ته:اونا همیشه میخواستن باهم باشیم....واستا ببینم گفتی اگه ماهم بخوایم یعنی میخوای ازدواج کنیم باهم اره؟
لینوا:برو بابا اصلانم نمیخوام کلی گفتم
ته:باشه تو خوبی
لینوا:اره خوبم مشکل داری
ته:نه اتفاقا دارم ازش لذت میبرم
#وانشات
#فیک
#فیلم
#بی_تی_اس
داشتیم غذامیخوردیم
لینوا:تو دیگه برادرم نیستی
ته:چی؟
لینوا:میگم با این کاری که باهم کردیم دیگه برادرم نیستی؟
ته:اگه تو بخای هستیم اگرم نخوای بجاش میتونیم م...مثل د....دوس
لینوا:دوس دختر و دوس پسر
ته:ا...اره
لینوا:ههه مسخرس هم تجاوز میکنی هم...هم میخوای باهم باشیم
ته:ببین لینوا من اونموقع دست خودم نبود چیکار میکنم واقعا منو ببخش
لینوا:واقعا....واقعا فکر میکنی میتونم ببخشمت؟
ته:چیکار کنم که بتونی ببخشیم
لینوا:میتونی زمانو به عقب برگردونی
ته:نه(با ناراحتی سرشم انداخته پایین)
لینوا:خوبه منم همین فکرو میکردم پس بخششی در کار نیست میخوام برم خارج کشور
ته:تو غلط میکنی(اخم)
لینوا:چیشد باز اون رو سادیسمیتو داری نشون میدی
ته:لینوا حواست به حرف زدنت باشه
لینوا:مثلا نباشه چی(داد)
ته:اینطوری میشه(داد) گرفتم چسبوندمش به دیوارو
ل*بامو بهل*باش چسبوندمو میم*کیدم
اونم بهم مشت میزد
ده دقیقه همینطور بود که ازش جدا شدم نفس نفس میزد گفت....
لینوا:عوضییییی
ته:نظر لطفتونه خانومم
لینوا:خانوممم دیگه چه صیقه ایه
ته:از این به بعد همینه میخوام ازدواج کنیم
لینوا:برو بابا
ته:همینه که هست خانومم
لینوا:ههه ماهم بخوایم مامان و بابا قبول نمیکنن
ته:اونا همیشه میخواستن باهم باشیم....واستا ببینم گفتی اگه ماهم بخوایم یعنی میخوای ازدواج کنیم باهم اره؟
لینوا:برو بابا اصلانم نمیخوام کلی گفتم
ته:باشه تو خوبی
لینوا:اره خوبم مشکل داری
ته:نه اتفاقا دارم ازش لذت میبرم
#وانشات
#فیک
#فیلم
#بی_تی_اس
۳۹.۱k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.