به جنون چشمانت که دچار می شوم

به جنون چشمانت که دچار می شوم

پیراهن دود آلودِ شهر را نفس می کشم
و میان هوای گسسته از ریه هایم
بوسه بارانت می کنم

از خیالات شبانه ام کوهی می سازم
که هر صبح بالا می روم
و شب،
در امتداد پر فروغ نگاهت
قله اش را فتح می کنم

تا سقوط واژه ها از زبان الکنم
بر لب های آتشینت
اهتزاز پرچم عشق باشد...
دیدگاه ها (۱)

دلم میخواهد روزی برسد که بدون دغدغه اینکه فردا زود به سرکار ...

همین که هستی خوب استکنار آبادیهای شعرمدر حوالی دل بی تابمنمی...

‍ مدتهاست حاکم سرشاخه های احساسم شده ایمگر میشودعطر تنت به گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط