روزی از روزها شبی از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد

روزی از روزها ، شبی از شب ها خواهم افتاد و خواهم مرد

 اما می خواهم هر چه بیشتر بروم تا هرچه دورتر بیفتم

تا هرچه دیرتر بیفتم ، هر چه دیرتر و دورتر بمیرم ،

 نمی خواهم حتی یگ گام یا یک لحظه

 پیش از آنکه می توانسته ام بروم و بمانم ،

 افتاده باشم و جان داده باشم
دیدگاه ها (۴)

خنده ی آدما همیشه از دل خوشی نیست.گاهی دل شکستن کمتر از ادم ...

ناز آن چشمی که سویش مال ماست                                ...

زندگی یعنی بازی. سه، دو، یک... سوت داور............ بازی شرو...

شنیدن عبارت دوستت دارم : ♥️ برای یک مرد...او را برای مصاف با...

چپتر ۴ _ شعله ای در دلروزها برای لیندا مثل قفسی بسته بود.زند...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط