از سرازیری چشمانم می ریزی

از سرازیریِ چشمانم می ریزی...!
دیدگاه ها (۲)

.دل بکنم ، جان بکنم ، گور بکنم این همه کار... ...

آخرین پرنده را هم رها کرده‌اماما هنوز غمگینمچیزی در این قفسِ...

چرا عادی نمی شم از نگاهِ توکه فرسنگ ها از چشمانم دورتری...!

او دریغ می کرد..تمام کلمات عاشقانه ای که بلد بود را..از منی ...

اشک هایم مانند یاقوت های بی رنگی از روی صورتم پایین می لغزید...

حال ما در زندگی حال آن فردی است که در سرازیری می دود و برای ...

پاییز دستم را می گیرد و مرا به باغ های انار می بردو تو اناره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط