کابوس زیبا
کابوس زیبا
پارت⁴
که در باز شد...اون...همون...جئون جونگکوک بود..
ات:من اینجا چیکار میکنم؟
کوک:اینجا جاییه که ازین به بعد توش زندگی میکنی بیب
ات:چرا من باید پیش تو زندگی کنم؟
کوک:چون من میگم
از روی تخت بلند شدم...خواستم اتاقو ترک کنم که دستمو گرفت و پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد
کوک:گفتم تو ازاین به بعد اینجا زندگی میکنی شنیدی؟(عصبی و داد)
از شدت ترس سرمو تکون دادم که دوباره داد زد
کوک:نشنیدم(داد)
ات:آ...آره....
کوک:آفرین(پوزخند)
ات:برای چی میخوای اینجا نگهم داری؟
کوک:به دلایل مختلف
ات:.....
//////
(یک هفته بعد)
ویو ته
هنوز ات رو پیدا نکردیم...منو نامجون هنوز به جین چیزی نگفته بودیم..ولی جین هرروز ازمون میپرسه و الان بهمون مشکوک شده...داشتم با سوجین توی تلفن حرف میزدم..توی یه جای خلوت..که یهو یکی زد توی گوشم..رومو برگردوندم دیدم که...اون..جینه....
جین:مرگ سوجین رو قطعی بدون(عصبی)
تهیونگ:جین واست توضیح میدم!
جین:لازم نیست..ات رو یک هفته است توی جنگل گم کردی و پیداش نکردی..حتی پلیسا هم کاری نتونستن بکنن . هه..خواستی کاری با خواهرم بکنی آره؟
تهیونگ:جین باور کن من کاری نکرد...
(زد توی گوشش)
جین:حد خودتو بدون کیم تهیونگ!
تهیونگ:....
جین:اگر تا ۵ روز دیگه ات پیدا نشد جنازه سوجین رو برات میفرستم
تهیونگ:ب..باشه...
جین:حالا از اینجا گمشو
تهیونگ:(رفت)
ویو کوک
روی حالت نامرئی بودم..داشتم برادر ات رو میدیدم که داشت با تهیونگ بحث میکرد و منم میشنیدم..پوزخندی زدم و اون مکانو ترک کردم..تلپورت کردم و داخل عمارت رفتم که دیدم ات داره غذا درست میکنه و با خدمتکارا صحبت میکنه..البته بیشتر گوش میده..(کوک هنوز روی حالت نامرئیه)
؟:آره جئون جونگکوک خیلی هنرمنده...بوکسوره..خوناشامه..مثل توی فیکاس..
؟:میدونی اون تایپ مورد علاقمه..من اینجا اومدم چون خیلی دوستش دارم
؟:کوکی مال خودمه
(کوک اومد"بدون حالت نامرئی)
کوک:میبینم که چه حرفایی درموردم میزنید
؟؟؟:.....(تعظیم کردن و رفتن)
ویو کوک
رفتم سمت ات و از پشت بغلش کردم که دیدم یهو دستشو زخم کرد
ات:شت...
کوک:چی گفتی؟
ات:من؟هیچی
کوک:دستتو بده
ویو ات
دستمو بهش دادم و اونم دستمو گرفت و دیدم که زخمم داره ناپدید میشه...وقتی کاملا ناپدید شد تعجب زیادی کردم..
ات:چ..چجوری؟
کوک:این مهم نیست مهم اینه که....
لایک:²⁵
کامنت:²⁰
پارت⁴
که در باز شد...اون...همون...جئون جونگکوک بود..
ات:من اینجا چیکار میکنم؟
کوک:اینجا جاییه که ازین به بعد توش زندگی میکنی بیب
ات:چرا من باید پیش تو زندگی کنم؟
کوک:چون من میگم
از روی تخت بلند شدم...خواستم اتاقو ترک کنم که دستمو گرفت و پرتم کرد روی تخت و روم خیمه زد
کوک:گفتم تو ازاین به بعد اینجا زندگی میکنی شنیدی؟(عصبی و داد)
از شدت ترس سرمو تکون دادم که دوباره داد زد
کوک:نشنیدم(داد)
ات:آ...آره....
کوک:آفرین(پوزخند)
ات:برای چی میخوای اینجا نگهم داری؟
کوک:به دلایل مختلف
ات:.....
//////
(یک هفته بعد)
ویو ته
هنوز ات رو پیدا نکردیم...منو نامجون هنوز به جین چیزی نگفته بودیم..ولی جین هرروز ازمون میپرسه و الان بهمون مشکوک شده...داشتم با سوجین توی تلفن حرف میزدم..توی یه جای خلوت..که یهو یکی زد توی گوشم..رومو برگردوندم دیدم که...اون..جینه....
جین:مرگ سوجین رو قطعی بدون(عصبی)
تهیونگ:جین واست توضیح میدم!
جین:لازم نیست..ات رو یک هفته است توی جنگل گم کردی و پیداش نکردی..حتی پلیسا هم کاری نتونستن بکنن . هه..خواستی کاری با خواهرم بکنی آره؟
تهیونگ:جین باور کن من کاری نکرد...
(زد توی گوشش)
جین:حد خودتو بدون کیم تهیونگ!
تهیونگ:....
جین:اگر تا ۵ روز دیگه ات پیدا نشد جنازه سوجین رو برات میفرستم
تهیونگ:ب..باشه...
جین:حالا از اینجا گمشو
تهیونگ:(رفت)
ویو کوک
روی حالت نامرئی بودم..داشتم برادر ات رو میدیدم که داشت با تهیونگ بحث میکرد و منم میشنیدم..پوزخندی زدم و اون مکانو ترک کردم..تلپورت کردم و داخل عمارت رفتم که دیدم ات داره غذا درست میکنه و با خدمتکارا صحبت میکنه..البته بیشتر گوش میده..(کوک هنوز روی حالت نامرئیه)
؟:آره جئون جونگکوک خیلی هنرمنده...بوکسوره..خوناشامه..مثل توی فیکاس..
؟:میدونی اون تایپ مورد علاقمه..من اینجا اومدم چون خیلی دوستش دارم
؟:کوکی مال خودمه
(کوک اومد"بدون حالت نامرئی)
کوک:میبینم که چه حرفایی درموردم میزنید
؟؟؟:.....(تعظیم کردن و رفتن)
ویو کوک
رفتم سمت ات و از پشت بغلش کردم که دیدم یهو دستشو زخم کرد
ات:شت...
کوک:چی گفتی؟
ات:من؟هیچی
کوک:دستتو بده
ویو ات
دستمو بهش دادم و اونم دستمو گرفت و دیدم که زخمم داره ناپدید میشه...وقتی کاملا ناپدید شد تعجب زیادی کردم..
ات:چ..چجوری؟
کوک:این مهم نیست مهم اینه که....
لایک:²⁵
کامنت:²⁰
۷.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.