"تنهایی"
"تنهایی"
گاهی وقتا
دلم تنگ ، دل تنگی میشه
وقتی که عقربه های ساعت رو دیوار
نزدیک بیست و پنج میشه
خیره به نقطه نور کوچیکی در تاریکی فضا
به هزار تُوی دالان های مغزی کشیده میشم
که آرامشی از جنس وحشت داره
با دیوار هایی پر از قاب های خالی از عکس
صدا های تهی از صوت
و تاریکی های مملو از بغض سرد
گویی دعوت به مهمانی شبانه ای شدم
.
وقتی که به ابتدای خاطرات میرسم
و ذهن من اینجا مدام به دنبال توست
اما جای تو لباس های بی جسمت
خود نمایی میکند.
.
گویی باز فکر در پی تو
جسم ثابت
و مغز اغما....
#پسرفت_های_خاکستری_مغز_من
✍ #علیرضا_فرد
گاهی وقتا
دلم تنگ ، دل تنگی میشه
وقتی که عقربه های ساعت رو دیوار
نزدیک بیست و پنج میشه
خیره به نقطه نور کوچیکی در تاریکی فضا
به هزار تُوی دالان های مغزی کشیده میشم
که آرامشی از جنس وحشت داره
با دیوار هایی پر از قاب های خالی از عکس
صدا های تهی از صوت
و تاریکی های مملو از بغض سرد
گویی دعوت به مهمانی شبانه ای شدم
.
وقتی که به ابتدای خاطرات میرسم
و ذهن من اینجا مدام به دنبال توست
اما جای تو لباس های بی جسمت
خود نمایی میکند.
.
گویی باز فکر در پی تو
جسم ثابت
و مغز اغما....
#پسرفت_های_خاکستری_مغز_من
✍ #علیرضا_فرد
۱.۴k
۰۵ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.