فصل دوم
فصل دوم
Part:60
لارا : رفتم سمت اتاق تهیونگ در زدم
ته : داشتم به عکسای لینا نگاه میکردم که یکی در زد گفتم بیاد تو
لارا : سلاممممم
ته : فک کنم کفتم غذا نمیخورم
لارا : بیا دیگه ناز نکن
ته : برو بیرون
لارا : رفتم غذا رو گذاشتم رو میزش داشت عکسای یه دختر خیلی خشگلو نگاه میکرد
ته : اینو بردار برو
لارا : چقدر خشگلههههه
ته : عاره خیلی(میخنده)
لارا : خدایا توام بلدی بخندی (همینجور که داره حرف میزنه رو میز روبه روی تهیونگ نشسته)
ته : تا وقتی که بودش عاره بلد بودم
لارا : ترکت کرده؟
ته : عاره
لارا : ته ته میگمممم میشه دانشگاهمو عوض کنی؟
ته ؛ نه برو
لارا : لطفاااا
ته : نه گمشو (با داد)
لارا : داد نکش من اونجا درس نمیخونم (با داد)
تهیونگ ؛ خفه شو (آروم)
لارا : هه منم جاش بودم ولت میکردم
تهیونگ : وقتی لارا این حرفو زد اعصبی شدم و یه سیلی محکم بهش زدم جوری که افتاد زمین
تهیونگ : حرف دهنتو بفهم
لارا ؛ ع......عوضی
لارا : زخمم حسابی درد گرفته بود
کوک : چه خبره با دیدن صحنه روبه روم خشکم زد تهیونگ لارا رو زده بود
کوک ؛ مگه نگفتم دستت بهش نخوره (با داد )
ته ؛ نمیدونی چی شده پس حرف نزن
کوک : چیشده بگو دیگه
ته. ؛ اون گفت لینا منو ترک کرده (با بغض)
کوک : ته بیا قبول کنیم ترک کرده(ناراحت)
سوبین و هانی داشتن تمام مدت تماشا میکردن
کوک ؛ ته هو بغل کردم همون لحظه تهیونگ غرورشو ول کرد و بلند گریه کرد
ته : اون مرد(با گریه)
کوک : میدونم سخته
لارا : هنگ بودم نتونستم تحمل کنمو از اتاق فرار کردم
سوبین : لارا صبر کن
هانی : ولش کن
سوببن : اما
هانی : خفه اون به هرزس که به لینا بی احترامی کرده
کوک : هانی
هانی: مرض
Part:60
لارا : رفتم سمت اتاق تهیونگ در زدم
ته : داشتم به عکسای لینا نگاه میکردم که یکی در زد گفتم بیاد تو
لارا : سلاممممم
ته : فک کنم کفتم غذا نمیخورم
لارا : بیا دیگه ناز نکن
ته : برو بیرون
لارا : رفتم غذا رو گذاشتم رو میزش داشت عکسای یه دختر خیلی خشگلو نگاه میکرد
ته : اینو بردار برو
لارا : چقدر خشگلههههه
ته : عاره خیلی(میخنده)
لارا : خدایا توام بلدی بخندی (همینجور که داره حرف میزنه رو میز روبه روی تهیونگ نشسته)
ته : تا وقتی که بودش عاره بلد بودم
لارا : ترکت کرده؟
ته : عاره
لارا : ته ته میگمممم میشه دانشگاهمو عوض کنی؟
ته ؛ نه برو
لارا : لطفاااا
ته : نه گمشو (با داد)
لارا : داد نکش من اونجا درس نمیخونم (با داد)
تهیونگ ؛ خفه شو (آروم)
لارا : هه منم جاش بودم ولت میکردم
تهیونگ : وقتی لارا این حرفو زد اعصبی شدم و یه سیلی محکم بهش زدم جوری که افتاد زمین
تهیونگ : حرف دهنتو بفهم
لارا ؛ ع......عوضی
لارا : زخمم حسابی درد گرفته بود
کوک : چه خبره با دیدن صحنه روبه روم خشکم زد تهیونگ لارا رو زده بود
کوک ؛ مگه نگفتم دستت بهش نخوره (با داد )
ته ؛ نمیدونی چی شده پس حرف نزن
کوک : چیشده بگو دیگه
ته. ؛ اون گفت لینا منو ترک کرده (با بغض)
کوک : ته بیا قبول کنیم ترک کرده(ناراحت)
سوبین و هانی داشتن تمام مدت تماشا میکردن
کوک ؛ ته هو بغل کردم همون لحظه تهیونگ غرورشو ول کرد و بلند گریه کرد
ته : اون مرد(با گریه)
کوک : میدونم سخته
لارا : هنگ بودم نتونستم تحمل کنمو از اتاق فرار کردم
سوبین : لارا صبر کن
هانی : ولش کن
سوببن : اما
هانی : خفه اون به هرزس که به لینا بی احترامی کرده
کوک : هانی
هانی: مرض
- ۳.۹k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط