باغ بی برگ من از تاریکی پا به دنیای پر از نور گذاشت

...
باغ بی برگ من از تاریکی، پا به دنیای پر از نور گذاشت
رفت از ذهن زمین سالی که، رنگ دلمرده ی تنهایی داشت

شاخه ها غرق فراوانی گل، ریشه ها دست در آغوش زمین
رودها تا دل دریا روشن، آب ها تا سر چشمه شیرین

برگ میرقصد و باد از غوغا، سر بی تابی باران دارد
باغ من خستگی طولانی، از تماشای زمستان دارد

نذر آبی که در این آبادیست، بذر امید در این خاک بپاش
غرق بی تابی گندم ها شو، فکر دلتنگی این مزرعه باش

#عبدالجبار_کاکایی
#گل
#ایران_زیبا
#عصر_زمستانی در "باغ گیاه شناسی ملی ایران" منطقه ۲۲ تهران(امروز ۱۴۰۳/۱۰/۷)
#باغ #برگ #تاریکی #پا #دنیا #نور #ذهن #زمین #سال #رنگ #تنهایی #شاخه #غرق #فراوانی #ریشه #دست #آغوش #دل #باران #باغ_گیاه_شناسی #تهران #زمستان #دیماه #دیماهی
#Flowers
#flower
#tehran_iran
دیدگاه ها (۰)

...می خواهم هزاران گل ریز،لابه‌لای گیسوانت بگذارم!آنچنان جلو...

...نه خزان پاییزنه سرمای زمستاننه راه بی انتهانه خستگی پاهاه...

...صبح بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه داردبی تو حتی مهربانی ...

...گل پونه های وحشی دشت امیدم،وقت سحر شدخاموشی شب رفت و فردا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط