Namjoon
#Namjoon
تلاش میکرد تا خودش رو کنترل کنه.
اما مگر میشد درحالی که چشمهاش روی پستی بلندی های اون بدن بینقص سر میخورن و همزمان جزئیاتش رو نقاشی میکنه از خجالت آب نشه؟ از خجالت افکاری که بیاختیار به سرش هجوم میارن و چندان هم خوشایند و اخلاقی نیستن...
_بدنم خشک شد کیم. زودباش دیگه!
دختر رو به روش اینو زمزمه کرد و کش و قوصی به بدنش داد. نامجون فورا نگاهش رو دزدید و به بوم روبروش خیره شد. با انگشتهای لرزونی که دور قلم حلقه شده بودن وانمود کرده مشغول کارشه، و بعد بیاختیار سر بلند کرد.
نگاه خیرهی دختر صورتش بود و این شوکهاش کرد.
_بیحرکت موندن خیلی حوصله سر بره. ترجیح میدم روی این تخت بالا و پایین بشم ولی بخاطر بهم نزدن تمرکز تو مثل مجسمه اینجا نشینم!
با فکری که با شنیدن کلمهی "بالا و پایین شدن" از جلوی چشمهای نامجونه گذشت، دوباره خجالت کشید و مجبور شد نگاهش رو بدزده.
اگر بدون هیچ خطایی این اتاق رو ترک میکرد قطعا بعدش این شغل و نقاشی کشیدن رو میبوسید و برای همیشه کنار میگذاشت.
تلاش میکرد تا خودش رو کنترل کنه.
اما مگر میشد درحالی که چشمهاش روی پستی بلندی های اون بدن بینقص سر میخورن و همزمان جزئیاتش رو نقاشی میکنه از خجالت آب نشه؟ از خجالت افکاری که بیاختیار به سرش هجوم میارن و چندان هم خوشایند و اخلاقی نیستن...
_بدنم خشک شد کیم. زودباش دیگه!
دختر رو به روش اینو زمزمه کرد و کش و قوصی به بدنش داد. نامجون فورا نگاهش رو دزدید و به بوم روبروش خیره شد. با انگشتهای لرزونی که دور قلم حلقه شده بودن وانمود کرده مشغول کارشه، و بعد بیاختیار سر بلند کرد.
نگاه خیرهی دختر صورتش بود و این شوکهاش کرد.
_بیحرکت موندن خیلی حوصله سر بره. ترجیح میدم روی این تخت بالا و پایین بشم ولی بخاطر بهم نزدن تمرکز تو مثل مجسمه اینجا نشینم!
با فکری که با شنیدن کلمهی "بالا و پایین شدن" از جلوی چشمهای نامجونه گذشت، دوباره خجالت کشید و مجبور شد نگاهش رو بدزده.
اگر بدون هیچ خطایی این اتاق رو ترک میکرد قطعا بعدش این شغل و نقاشی کشیدن رو میبوسید و برای همیشه کنار میگذاشت.
۳.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.