گاه آدم، خود آدم، عشق است.
گاه آدم، خود آدم، عشق است.
بودنش عشق است.
رفتن و نگاه کردنش عشق است.
دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد،
بیآنکه ردش را بشناسی.
بیآنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده.
شاید نخواهی هم.
شاید هم بخواهی و ندانی.
نتوانی که بدانی...
بودنش عشق است.
رفتن و نگاه کردنش عشق است.
دست و قلبش عشق است.
در تو عشق می جوشد،
بیآنکه ردش را بشناسی.
بیآنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده.
شاید نخواهی هم.
شاید هم بخواهی و ندانی.
نتوانی که بدانی...
۱۱.۶k
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.