خاطره ای از حمید سبزواری که شاعر اشعار مختلف حماسی، عرفان
خاطرهای از حمید سبزواری که شاعر اشعار مختلف حماسی، عرفانی اعم از قصیده، غزل، دوبیتی، رباعی و شعر نو است، در رابطه با انجمن حجتیه:
یک سفری آقای شیخ محمود حلبی که در رأس انجمن بود به سبزوار آمد. یک شب در منزل حاج آقا فخر (یکی از علمای سبزوار) بود. در منزل ایشان من یک شعر در رابطه با امام زمان(عج) خواندم. ایشان خوششان آمد و بسیار تعریف کردند و گفتند: ما فردا میخواهیم برویم نیشابور، با ما به نیشابور بیایید.
روز دیگر به نیشابور رفتیم. در نیشابور در خانه مجللی از ما پذیرایی کردند. به نظرم سه اتاق بود پر از جمعیت. من در آنجا شعری خواندم که دقیقاً حمله به دستگاه سلطنت بود. قصیدهای بسیار طولانی بود که آن را تا آخر خواندم و نشستم. یک قندان کنارم بود. آقای حلبی اشاره کرد که آقا حمید، آن قندان را اینجا بیاورید. قندان را برداشتم و جلوی ایشان گذاشتم. او در گوشم گفت: ما بنا نداریم با این بابا (شاه) در بیفتیم. من واقعا سرد شدم. نشستم و به این فکر افتادم که خیر، این انجمن جای من نیست، من اسلام را منهای سیاست نمیتوانم بپذیرم.¹
۱. حال اهل درد، مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری، صفحه ۱۲۰.
🆔@mafaz_news
یک سفری آقای شیخ محمود حلبی که در رأس انجمن بود به سبزوار آمد. یک شب در منزل حاج آقا فخر (یکی از علمای سبزوار) بود. در منزل ایشان من یک شعر در رابطه با امام زمان(عج) خواندم. ایشان خوششان آمد و بسیار تعریف کردند و گفتند: ما فردا میخواهیم برویم نیشابور، با ما به نیشابور بیایید.
روز دیگر به نیشابور رفتیم. در نیشابور در خانه مجللی از ما پذیرایی کردند. به نظرم سه اتاق بود پر از جمعیت. من در آنجا شعری خواندم که دقیقاً حمله به دستگاه سلطنت بود. قصیدهای بسیار طولانی بود که آن را تا آخر خواندم و نشستم. یک قندان کنارم بود. آقای حلبی اشاره کرد که آقا حمید، آن قندان را اینجا بیاورید. قندان را برداشتم و جلوی ایشان گذاشتم. او در گوشم گفت: ما بنا نداریم با این بابا (شاه) در بیفتیم. من واقعا سرد شدم. نشستم و به این فکر افتادم که خیر، این انجمن جای من نیست، من اسلام را منهای سیاست نمیتوانم بپذیرم.¹
۱. حال اهل درد، مروری بر خاطرات و اشعار حمید سبزواری، صفحه ۱۲۰.
🆔@mafaz_news
۷۱۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.