پارت³
هنوز ساعت ۴ نشده بود یعنی ی ساعت دیگه میشد...پس رفتم ی دوش ¹⁰ مینی گرفتم
بعد از اون رفتم برای موهام ...موهام تا پایین کمرم بود پس ¹⁵ دقیقه ای خشکش کردم و بعدش رفتم سراغ ی لباس...ديدم ساعت ³ و ⁴⁰ دقیقس رفتم سراغ کوک
+کوک..من امادم
-اوم اومدم...
کوک اومد دستمو گرفت و ب سمت ماشین برد... هر وقت دستمو میگرفت اینطور میشدم استرس میگرفتم...دستای گرمش وایییی عررررر....بعد از ¹⁰ مین رسیدیم روی صندلی نشستیم تا اسممو بگن...با دیدن گریه بچه ها و جوری ک بقیه میگفتن خیلی درد داره ترسم بیشتر شد...خودمو اماده کردم
+ک..کوک من..من...میرم دسشویی
-منم میام
+چ...چرا
-چون میخای فرار کنی!
+ن..نه
-پس میام..
+هوف ...باشه!...نقشه کشیدم ک اگ باهام بیاد سریع فرار کنم
بلند شدیم ک بریم یهو یکی از پرستارا گف
&خانم جئون ا.ت
-داریم میام
+ع..عاره
اومدیم بریم ک اومدم سریع فرار کنم ولی حلقه دستای کوک دور کمرم مانع شد..من هی دستو پا میزدم تا برم ولی مگ من در مقابل اون زوری هم دارم؟
-عه ا.ت..مگه بچه ای .
+نوموخامممم عررر
گذاشتنم روی تخت مخصوص و شروع کردن کوک دید دستام میلرزه دستامو گرفت و گف...
-نترس...درد نداره
بعد از اون حرف دیگه استرسی نداشتم و واسم عجیب نبود چون توی هر شرایط حرفاش آرومم میکرد...
لایک ۵۰
کامنت۵۰
بعد از اون رفتم برای موهام ...موهام تا پایین کمرم بود پس ¹⁵ دقیقه ای خشکش کردم و بعدش رفتم سراغ ی لباس...ديدم ساعت ³ و ⁴⁰ دقیقس رفتم سراغ کوک
+کوک..من امادم
-اوم اومدم...
کوک اومد دستمو گرفت و ب سمت ماشین برد... هر وقت دستمو میگرفت اینطور میشدم استرس میگرفتم...دستای گرمش وایییی عررررر....بعد از ¹⁰ مین رسیدیم روی صندلی نشستیم تا اسممو بگن...با دیدن گریه بچه ها و جوری ک بقیه میگفتن خیلی درد داره ترسم بیشتر شد...خودمو اماده کردم
+ک..کوک من..من...میرم دسشویی
-منم میام
+چ...چرا
-چون میخای فرار کنی!
+ن..نه
-پس میام..
+هوف ...باشه!...نقشه کشیدم ک اگ باهام بیاد سریع فرار کنم
بلند شدیم ک بریم یهو یکی از پرستارا گف
&خانم جئون ا.ت
-داریم میام
+ع..عاره
اومدیم بریم ک اومدم سریع فرار کنم ولی حلقه دستای کوک دور کمرم مانع شد..من هی دستو پا میزدم تا برم ولی مگ من در مقابل اون زوری هم دارم؟
-عه ا.ت..مگه بچه ای .
+نوموخامممم عررر
گذاشتنم روی تخت مخصوص و شروع کردن کوک دید دستام میلرزه دستامو گرفت و گف...
-نترس...درد نداره
بعد از اون حرف دیگه استرسی نداشتم و واسم عجیب نبود چون توی هر شرایط حرفاش آرومم میکرد...
لایک ۵۰
کامنت۵۰
۳۸.۴k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.