پارت²
تا در مدرسه وا شد تهیونگ و هانا اومدن سمتمون...
÷ا.تتتتتتتت*داد
+چرا داد می...عهههه ابنباتتتتت
÷ببین برات ابنبانت موردعلاقتو اوردممممم
+میصی عشقمممممم
-ا.ت مگه بهت نگفتم انقد ابنبانت نخور!
+خا دوص دارم
-فردا میبرمت دندونپزشکی
+نهههههه
×÷*خنده
÷بریم کلاس الاناس ک خانم لی بیاد
+بریم
رفتیم کلاس ..معلم اومد درس داد ولی من هیچی نمیفمیدم من همه امتحانام ب لطف کوک خوب میشه ...همه حتی مامانم و بابام میدونن جز هنر ب چیز دیگه ای علاقه ندارم برای همین کاری ندارن....همینطور پوکر نگاه میکردم ک دستی روی شونه هام حس کردم کوک بود
+هوم؟
-اینو بزار گوشت..
ایرپادش رو گذاشت توی گوشم و اهنگ موردعلاقم رو پلی کرد و با ی لبخند نگام کردو برگشتو ب درس گوش داد...ایییی خیلی خوبه این بشررررر...بازم استرسم شروع شد..و فقد ب ی دلیل...ی ماه بیشتر ب اخر سال نمونده و اگ تموم شه دانشگاهی ک کوک قراره قبول شه ملوم میشه و از این میترسم ک خارج از کره باشه...ما از اول سال با تهیونگ و هانا دوصتیم و خیلی صمیمی ایم... بعد از درس ایرپاد رو ب کوک پس دادم و تشکر کردم
*بعد از مدرسه
توی خونه نشسته بودیم سر غذا ک کوک گفت
-زن عمو من امروز ا.ت رو میبرم دندونپزشکی
+کوکککک
م.ت: راست میگه باید بری چون ت بیش از حد ابنبانت میخوری
ب.ت: عاره مامانت راس میگه کوک حتمن ببرش
-باشه ...ا.ت نوبت هم گرفتم ساعت ۴ آماده باش...
لباس کوک رو ب سمت خودم اروم کشیدم ک اومد سمتم و اروم دم گوشش گفتم
+کوکی...من میترسم خب*اروم
-وا مگ بچه ای؟..نترس..من پیشتم خب؟
+...هوم
لایک ۵۰.
کامنت ۵۰
÷ا.تتتتتتتت*داد
+چرا داد می...عهههه ابنباتتتتت
÷ببین برات ابنبانت موردعلاقتو اوردممممم
+میصی عشقمممممم
-ا.ت مگه بهت نگفتم انقد ابنبانت نخور!
+خا دوص دارم
-فردا میبرمت دندونپزشکی
+نهههههه
×÷*خنده
÷بریم کلاس الاناس ک خانم لی بیاد
+بریم
رفتیم کلاس ..معلم اومد درس داد ولی من هیچی نمیفمیدم من همه امتحانام ب لطف کوک خوب میشه ...همه حتی مامانم و بابام میدونن جز هنر ب چیز دیگه ای علاقه ندارم برای همین کاری ندارن....همینطور پوکر نگاه میکردم ک دستی روی شونه هام حس کردم کوک بود
+هوم؟
-اینو بزار گوشت..
ایرپادش رو گذاشت توی گوشم و اهنگ موردعلاقم رو پلی کرد و با ی لبخند نگام کردو برگشتو ب درس گوش داد...ایییی خیلی خوبه این بشررررر...بازم استرسم شروع شد..و فقد ب ی دلیل...ی ماه بیشتر ب اخر سال نمونده و اگ تموم شه دانشگاهی ک کوک قراره قبول شه ملوم میشه و از این میترسم ک خارج از کره باشه...ما از اول سال با تهیونگ و هانا دوصتیم و خیلی صمیمی ایم... بعد از درس ایرپاد رو ب کوک پس دادم و تشکر کردم
*بعد از مدرسه
توی خونه نشسته بودیم سر غذا ک کوک گفت
-زن عمو من امروز ا.ت رو میبرم دندونپزشکی
+کوکککک
م.ت: راست میگه باید بری چون ت بیش از حد ابنبانت میخوری
ب.ت: عاره مامانت راس میگه کوک حتمن ببرش
-باشه ...ا.ت نوبت هم گرفتم ساعت ۴ آماده باش...
لباس کوک رو ب سمت خودم اروم کشیدم ک اومد سمتم و اروم دم گوشش گفتم
+کوکی...من میترسم خب*اروم
-وا مگ بچه ای؟..نترس..من پیشتم خب؟
+...هوم
لایک ۵۰.
کامنت ۵۰
۳۶.۱k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.