ات:ولم کن
ات:ولم کن
لیا هم کمک میکنه ات دستشو میاره بیرون
ات:من با تو هیچ جا نمیام برو پیش زنت
جیمین:یه کاری نکن بزور بیارمت بیرون خودت اینه بچه ادم بیا بریم
لیا:خب نمیاد برو گمشو دیگه
*جیمین میزنه در گوش لیا دست ات رو میکشه میبره بیرون سوار ماشینش میکنه*
ات:ازت متنفرم
*جیمین یه نگاه ترسناک میکنه *
جیمین:ولی من عاشقتم
*میرن عمارت میرن داخل خونه*
جیمین:اجوما
اجوما:جانم ارباب
جیمین:شام حاضر
اجوما:بله
جیمین: سفررواماده کن
+:آ عه ات اومدی
ات:اره با زور
جیمین:ساکت شو برو تو اتاق
ات:نمی رم
جیمین میاد جلو
ات:باشه خودم میره
*میره تو اتاقش
جیمین رو مبل میشینه*
+:چرا دختره بیچاره رو بزور اوردی
جیمین:تو سرت تو کار خودت باشه
+:جیمین واقعا بی تربیت شدی
جیمین:اهمم
ویوات
وای خدا چرا من باید بیام اینجا اه فاککک (یونا میاد تو اتاق ات)
یونا:چه خبر خونه خراب کن
ات:گمشو بیرون عفریته
یونا:مگه دروغ میگم خونه خراب کنی دیگه انقد میگم تا حرصت در بیاد خونه خراب کن خونه خراب کن خونه خراب کن
ات:تمومش کن
یونا:خونه خراب کن خونه خراب کن
ات:گفتم تمومش کن (کمی داد)
یونا:خونه خراب کن خونه خراب کن
*ات میزنه در گوشش که بلافاصله جیمین میاد تو یونا خودشو لوس میکنه اشک مصنوعی میریزه البته اینجایی که ات زد شدت عصبی بودن بد زد یونا لبش خون اومد*
یونا:ایییی عشقققم زد در گوشم
جیمین:چرا این کارو کردی(کمی داد)(اینجا جیمین با ات جوری رفتار میکنه بخاطر اینکه میخواد حرصشو دراره)
ات:چون همش داشت بهم میگفت خونه خراب کن
جیمین:تو اصلا حق نداری دست روش بلند کنی(باداد)
ات:الان داری طرفدارای اینو می کنی؟(بغض سگی)
جیمین:اره اصلا به تو چه
ات:باشه باشه اقای پارک گمشو بیرون(بغض سگی تر)
جیمین:بیا شام
ات:گورتو گم (عربده)
یونا دست جیمین میگیره میرن بیرون میرن سر میز شام
ویو جیمین
دیدم ات بغض کرده بود خیلی زیاده روی کردم بعد از شام از دلش در میارم ناسلامتی فردا عروسیمونه
+:ات کو
جیمین:نمیاد
+:وا یعنی چی نمیاد اجوما
جیمین:گفتم نمیاد بزار از گشنگی طلف شه
یونا:ایششش مامان جون ولش کنین بزارین از گشنگی بمیره
جیمین:خفشو
شام میخورن تموم میشه جیمین میره رو مبل میشینه بقیه میرن بالا یونا میاد تو بغل جیمین میشینه
جیمین:یه خط بهت خندیدم نزار یه صفحه بهت برینم برو گمشو اون ور(یه چیز جدید یاد گرفتم:))
یونا:اوپااا مگه بغل شوهرم بشینم اشکالی داره
ویو ات
واقعا قلبم شکست اونطوری دست همو گرفتن اونطوری ازش دفاع کرد انقد گشنم تشنه بودم رفتم پایین با چیزی که دیدم باورم نمی شد یونا داشت جیمین می بوشید
جیمین اینجا یونا رو سریع هول میده اون ور ات هم از پله ها اینارو میبینه
جیمین:برو گمشو اون ور بابا زنیکه خراب
میاد بره از پله ها بالا با قیافه گریون ات مواجه میشه
جیمین:ات
ات:حالم ازت بهم میخوره
ات میخواد بره تو اتاق که جیمین دستشو میگیره
جیمین:عشقم ببین بزار توضیح بدم
ات:چیو میخوای توضیح بدی وقتی با چشمای خودم دیدم ها(بادادگریه)
جیمین:زندگیم گریه نکن
ات:ناراحت نباشم گریه نکنم امروز که اون طوری دستشو گرفتی باهم رفتین بیرون گشتین الانم که ازش خیلی خوب دفاع کردی دستشو گرفتین اومدین پایین داشتین ل.ب همو میخوردین میخوای گریه نکنم قلبم نشکنه بابت اینا انگار نه انگار فردا عروسیمه (بادادگریه)
جیمین:عشقم تروخدا گریه نکن طاقت اشکاتو ندارم ببخشید اون اومد بزور منو بوشید اصلا بیا از خودش بپرس
یونااااااااا(عربده)
یونا:جونم عشقم
جیمین:بگو که تو اول منو بزور بوشیدی
یونا:.......
جیمین:بنال دیگه
یونا:......
جیمین:یونا جون بگو دیگهههههههه(عربده)
یونا:اره
ات:چی اره.
یونا: . . . . . .
لیا هم کمک میکنه ات دستشو میاره بیرون
ات:من با تو هیچ جا نمیام برو پیش زنت
جیمین:یه کاری نکن بزور بیارمت بیرون خودت اینه بچه ادم بیا بریم
لیا:خب نمیاد برو گمشو دیگه
*جیمین میزنه در گوش لیا دست ات رو میکشه میبره بیرون سوار ماشینش میکنه*
ات:ازت متنفرم
*جیمین یه نگاه ترسناک میکنه *
جیمین:ولی من عاشقتم
*میرن عمارت میرن داخل خونه*
جیمین:اجوما
اجوما:جانم ارباب
جیمین:شام حاضر
اجوما:بله
جیمین: سفررواماده کن
+:آ عه ات اومدی
ات:اره با زور
جیمین:ساکت شو برو تو اتاق
ات:نمی رم
جیمین میاد جلو
ات:باشه خودم میره
*میره تو اتاقش
جیمین رو مبل میشینه*
+:چرا دختره بیچاره رو بزور اوردی
جیمین:تو سرت تو کار خودت باشه
+:جیمین واقعا بی تربیت شدی
جیمین:اهمم
ویوات
وای خدا چرا من باید بیام اینجا اه فاککک (یونا میاد تو اتاق ات)
یونا:چه خبر خونه خراب کن
ات:گمشو بیرون عفریته
یونا:مگه دروغ میگم خونه خراب کنی دیگه انقد میگم تا حرصت در بیاد خونه خراب کن خونه خراب کن خونه خراب کن
ات:تمومش کن
یونا:خونه خراب کن خونه خراب کن
ات:گفتم تمومش کن (کمی داد)
یونا:خونه خراب کن خونه خراب کن
*ات میزنه در گوشش که بلافاصله جیمین میاد تو یونا خودشو لوس میکنه اشک مصنوعی میریزه البته اینجایی که ات زد شدت عصبی بودن بد زد یونا لبش خون اومد*
یونا:ایییی عشقققم زد در گوشم
جیمین:چرا این کارو کردی(کمی داد)(اینجا جیمین با ات جوری رفتار میکنه بخاطر اینکه میخواد حرصشو دراره)
ات:چون همش داشت بهم میگفت خونه خراب کن
جیمین:تو اصلا حق نداری دست روش بلند کنی(باداد)
ات:الان داری طرفدارای اینو می کنی؟(بغض سگی)
جیمین:اره اصلا به تو چه
ات:باشه باشه اقای پارک گمشو بیرون(بغض سگی تر)
جیمین:بیا شام
ات:گورتو گم (عربده)
یونا دست جیمین میگیره میرن بیرون میرن سر میز شام
ویو جیمین
دیدم ات بغض کرده بود خیلی زیاده روی کردم بعد از شام از دلش در میارم ناسلامتی فردا عروسیمونه
+:ات کو
جیمین:نمیاد
+:وا یعنی چی نمیاد اجوما
جیمین:گفتم نمیاد بزار از گشنگی طلف شه
یونا:ایششش مامان جون ولش کنین بزارین از گشنگی بمیره
جیمین:خفشو
شام میخورن تموم میشه جیمین میره رو مبل میشینه بقیه میرن بالا یونا میاد تو بغل جیمین میشینه
جیمین:یه خط بهت خندیدم نزار یه صفحه بهت برینم برو گمشو اون ور(یه چیز جدید یاد گرفتم:))
یونا:اوپااا مگه بغل شوهرم بشینم اشکالی داره
ویو ات
واقعا قلبم شکست اونطوری دست همو گرفتن اونطوری ازش دفاع کرد انقد گشنم تشنه بودم رفتم پایین با چیزی که دیدم باورم نمی شد یونا داشت جیمین می بوشید
جیمین اینجا یونا رو سریع هول میده اون ور ات هم از پله ها اینارو میبینه
جیمین:برو گمشو اون ور بابا زنیکه خراب
میاد بره از پله ها بالا با قیافه گریون ات مواجه میشه
جیمین:ات
ات:حالم ازت بهم میخوره
ات میخواد بره تو اتاق که جیمین دستشو میگیره
جیمین:عشقم ببین بزار توضیح بدم
ات:چیو میخوای توضیح بدی وقتی با چشمای خودم دیدم ها(بادادگریه)
جیمین:زندگیم گریه نکن
ات:ناراحت نباشم گریه نکنم امروز که اون طوری دستشو گرفتی باهم رفتین بیرون گشتین الانم که ازش خیلی خوب دفاع کردی دستشو گرفتین اومدین پایین داشتین ل.ب همو میخوردین میخوای گریه نکنم قلبم نشکنه بابت اینا انگار نه انگار فردا عروسیمه (بادادگریه)
جیمین:عشقم تروخدا گریه نکن طاقت اشکاتو ندارم ببخشید اون اومد بزور منو بوشید اصلا بیا از خودش بپرس
یونااااااااا(عربده)
یونا:جونم عشقم
جیمین:بگو که تو اول منو بزور بوشیدی
یونا:.......
جیمین:بنال دیگه
یونا:......
جیمین:یونا جون بگو دیگهههههههه(عربده)
یونا:اره
ات:چی اره.
یونا: . . . . . .
۱۳.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.