از درد دل های فراوانم نگفتم

از درد ِ دل های فراوانم نگفتم
ای ناخدا درگیر طوفانم ، نگفتم

بنشین کنارم وقت رفتن نیست اکنون
با تو هنوز از بغض پنهانم نگفتم

از بی کسی دل میان کوچه ی غم
از اینکه بی تو سخت حیرانم نگفتم

بنشین عذاب دوری ات حقم نبوده
گفتم که بی تو رو به پایانم ، نگفتم ؟

میخواستی از حال و روز من بدانی
خوبم ولی از چشم گریانم نگفتم

گفتی رهایت میکنم تا پر بگیری
گفتم اسیر عشق می مانم ، نگفتم ؟

رفتی و احساس مرا ناچیز خواندی
ماندم ولی از رفتن جانم نگفتم !؟




#الناز
دیدگاه ها (۱)

بوسیدم و لبهای تو را وام گرفتمبوسیدی و من رعشه به اندام گرفت...

افتاده ام با سر به قعر ناجوانمردیخون می‌خورم از پنج دل باشد ...

می‌خواستی دچارِ گناهم کنی ، شدمدر راهِ خویش چشم به راهم کنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط