از تاریکی میترسیدم که چشمانت به سرم آمد

از تاریکی میترسیدم که چشمانت به سرم آمد...
دیدگاه ها (۰)

💔میبینمت، بیش از همیشه بیقرارممیبیندت، میبینی اش، من بغض دار...

اگه دوستت نداشته باشههر کاری ام بکنی بازم دوستت نداره به زبا...

گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید امدی و همه ی فرضیه ها ریخت...

در این هوای بهاری شدم دوباره هواییبهار میرسد اما... بهار من!...

بگذار آسمان در تاریکی چشمانت ببارد🌱۳۶۹♻️..............#آگاهی...

نور شوبتاب بر تاریکیسایه ها هم می رونداز طلوع چشمانت...#سپید...

قصد رفتن ب سرم امد اما چ کنم ک اینجا شده خونه دوم من..هر بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط