𝒎𝒆𝒆𝒕𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒈𝒂𝒊𝒏:𝒑𝒂𝒓𝒕⁶
𝒎𝒆𝒆𝒕𝒊𝒏𝒈 𝒂𝒈𝒂𝒊𝒏:𝒑𝒂𝒓𝒕⁶
امروز وقت واکسن زدن بیسکوییت بود که از شانس بدش دوباره بارون گرفته بود
بعد از واکسن زدن بیسکوییت متوجهسد که گشنشه تصمیم گرفت به نزدیک ترین فروشگاه بره تا نودل پنیری بخوره
نزدیک فروشگاه شد و با اون دختر روبه رو شد
با خودش گفت:"اون دختر کیه؟"
سرش رو پایین انداخت و به سمت فروشگاه دویید
اول از همه بیسکوییت رو خشک کرد و بعد به سمت قفسه های نودل حرکت کرد و نودل مدنظرش رو انتخاب کرد و یکم دورتر از دیوا نشست
....
دیوا از رفتار یونگی تعجب کرده بود درمورد رواننویسش چیزی نگفته بود
دیگه نمیتونست تحمل کنه پس تصمیم به حرف زدن کرد
"اممممم سلام"
"سلام"
"فک نکنم منو یادت باشه"
"چرا کاملا یادمه دزد رواننویسم"
"یااااا من که بهت گفتم دزد نیستم فقط عجله داشتم مجبور بودم سریع برم بعدشم من تو درست کردن رواننویس کارم خوبه اگه دستبندم رو درست کنی منم پسش میدم"
"باشه حرفی نیست"
"خوبه.....لازم نیست بگم اما من دیوام"
"منم....."
"یونگی میدونم اسمت یونگیه"
"اره یونگیم"
"خوشبختم"
"منم"
"اون گربه توئه"
"اره اسمش بیسکوییت"
"میشه یکم بغلش کنم"
"البته"
چند دقیقه ای میشد که یونگی داشت نودل میخورد و دیوا هم مثل دیوونه ها درگیر گربه شده بود
که دوباره ارومششون خراب شد.....
قلدر"یونگیییی"
"اوفففف این دوباره اومد هرسری کتکش میزنم براش بس نیست....تو اینجا منتظر باش مراقب بیسکوییت هم باش"
"باشه"
....
"به به جناب لی میبینم هرسری هوام رو میکنی سریع میای پیشم"
لی:"هه اره حتما....این سری باید زنگ بزنی آمبولانس البته اگه زنده بمونی"
"آخه ترسو دوستات رو اوردی بیا جلو ببینم"
𝑳𝒊𝒌𝒆/30
𝑪𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕/25
بعد مدتها پارت گذاشتم یه حمایتمون نشه¿🥺🎀
امروز وقت واکسن زدن بیسکوییت بود که از شانس بدش دوباره بارون گرفته بود
بعد از واکسن زدن بیسکوییت متوجهسد که گشنشه تصمیم گرفت به نزدیک ترین فروشگاه بره تا نودل پنیری بخوره
نزدیک فروشگاه شد و با اون دختر روبه رو شد
با خودش گفت:"اون دختر کیه؟"
سرش رو پایین انداخت و به سمت فروشگاه دویید
اول از همه بیسکوییت رو خشک کرد و بعد به سمت قفسه های نودل حرکت کرد و نودل مدنظرش رو انتخاب کرد و یکم دورتر از دیوا نشست
....
دیوا از رفتار یونگی تعجب کرده بود درمورد رواننویسش چیزی نگفته بود
دیگه نمیتونست تحمل کنه پس تصمیم به حرف زدن کرد
"اممممم سلام"
"سلام"
"فک نکنم منو یادت باشه"
"چرا کاملا یادمه دزد رواننویسم"
"یااااا من که بهت گفتم دزد نیستم فقط عجله داشتم مجبور بودم سریع برم بعدشم من تو درست کردن رواننویس کارم خوبه اگه دستبندم رو درست کنی منم پسش میدم"
"باشه حرفی نیست"
"خوبه.....لازم نیست بگم اما من دیوام"
"منم....."
"یونگی میدونم اسمت یونگیه"
"اره یونگیم"
"خوشبختم"
"منم"
"اون گربه توئه"
"اره اسمش بیسکوییت"
"میشه یکم بغلش کنم"
"البته"
چند دقیقه ای میشد که یونگی داشت نودل میخورد و دیوا هم مثل دیوونه ها درگیر گربه شده بود
که دوباره ارومششون خراب شد.....
قلدر"یونگیییی"
"اوفففف این دوباره اومد هرسری کتکش میزنم براش بس نیست....تو اینجا منتظر باش مراقب بیسکوییت هم باش"
"باشه"
....
"به به جناب لی میبینم هرسری هوام رو میکنی سریع میای پیشم"
لی:"هه اره حتما....این سری باید زنگ بزنی آمبولانس البته اگه زنده بمونی"
"آخه ترسو دوستات رو اوردی بیا جلو ببینم"
𝑳𝒊𝒌𝒆/30
𝑪𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕/25
بعد مدتها پارت گذاشتم یه حمایتمون نشه¿🥺🎀
۱۳.۲k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.