تتهیونگ

+ت..تهیونگ
-بله
+دوست دارم...
+(شک)من بیشتر
ویو آت
بغلش کردم ومتقابلا بغلم کرد استاد اومد تو کلاس سریع خودمونو جمع کردیم که استاد گفت
¢برای فردا اردوی کمپ داریم....هم تیمی خودتونو انتخاب کنید که روز سختی در پیش داریم
+تهیونگ
-جان
+م..میخوای با من باشی؟
-باعث افتخارمه لیدی
لپام قرمز شد که خنده ریزی کرد

فردا
ویو آت
تهیونگ منو برد خونش و نزاشت برم واسه همون شب و اونجا موندم رسیدیم به کمپ تهیونگ درو واسم باز کرد
-بفرمایید بانوی من
+(قرمز)
ویو تهیونگ
چرا قرمز میشه هروقت باهاش لاس میزنم؟خوشش نمیاد؟دستشو گرفتم و رفتیم سمت استاد که بهمون چوب و یه پارچه دادن
¢چادر بزنید...
همه:چشم
+خب من بلد نیستم چادر بزنم
-منم همینطور...ولی اگه بیوفتیم پاس نمیشیم گوشیامونم که گرفتن...
+بیا تلاشمونو بکنیم
هر جور شده یه چادر نسبتا خوبی زدیم
+بریم چوب پیدا کنیم؟
عرق از پیشونیم پاک کردم
-بریم
رفتیم تو جنگل و دنبال چوب گشتیم که یهو دیدم آت نیست!!صدای زوزه گرگ همه جارو پر کرده بود
-اتتتتتتت (داد)
ویو آت
تو باتلاق پام گیر کرده بود هرچی داد میزدم کسی نمیومد صدای زوزه گرگ همه جارو پر کرده بود خیلی ترسیده بودم جیغ بلندی کشیدم که یه صدایی اومد که داشت منو صدا میکرد
+م..من اینجامممم
تهیونگ اومد و بغلم کرد
-فکر کردم...(بغض)
+هیشش فقط گیر کردم
منو محکم کشید که پاهام در اومد و باهم دنبال چوب گشتیم
از این به بعد زود میزارم
دیدگاه ها (۲)

https://wisgoon.com/kim_luna11فالو شه

ویو آت بعد کلی گشتن چوب هارو بردیم سمت چادر و آتیش روشن کردی...

فردا ویو آتبیدار شدم تو خونه خودم نبودم دست دورم حلقه شده بو...

کامنتا

پارت ۱۵

گل وحشی منپارت ۲پدر ات: خفهههه شوووو...دختره ی هرزههه (و یه ...

رمان عشق ممنوعهپارت"۱"ویو جونگکوک: وقت رفتن پیش ولیعهد بود پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط