part (42) 🫂🖇🔮
part (42) 🫂🖇🔮
جیهوپ:فک کنم بدونم دوست پسرش کیه الان درستش میکنم
...
جیهوپ به کوک زنگ زد:
الو کوک؟؟
کوک:الو هیونگ
جیهوپ:کوک وقت داری؟؟
کوک:این وقت شب؟؟
جیهوپ:عاره
کوک:اوکی بگو کجا بیام؟؟
جیهوپ:بیا خونه من
کوک:اوکی تادی ساعت دیگه اونجام
جیهوپ:باش خدافظ
نامی:چشد؟؟
جیهوپ:من باید برم
نامی:اوکی
جیهوپ:تو پیش ته بمون تنهاش نزار ممکنه کار دست خودش بده
نامی:اوکی تو برو نگران نباش
جیهوپ:خدافظ
نامی:بای
جیهوپ رفت خونش
وقتی کوک اومد خونه هوپی:/
کوک:خب هیونگ بگو ببینم
هوپی:راستش ته اصلا حالش خوب نیس و به یونا احتیاج داره و گفت که دوست پسر داره و فک کنم اون دوست پسرش تو باشی
کوک:عاره منم ک چی؟؟
هوپی:خب من فک کنم که یونا هنوز به ته علاقه داره
کوک:تو از کجا میدونی؟؟
هوپی:از رفتار امروزش فهمیدم
کوک:کدوم رفتار؟؟
هوپی:*تعریف تمام ماجرا*
کوک:و..ولی من فک کنم به اون علاقه دارم ولی میدونستم اینجوریه
هوپی:چطور؟؟
کوک:اخه وقتی که رفتیم امریکا یونا تا مدت زیادی افسرده شد و منم خیلی کمکش کردم که از اون حال در بیاد
ولی من نمیزارم
هوپی:ته بهش خیلی نیاز داره تو نمیتونی باهاش اینجوری کنی
کوک:میکنم خوبم میکنم ولی من کاری میکنم که یونا عاشقم بشه ته هم میخواست باهاش خوب باشه که یونا ازش جدا نشه
هوپی:ولی اگه خودش نخواست چی؟؟
کوک:باشه اگه خودش نخواست دیگه رابطه ای وجود نداره
هوپی:باشه
کوک گذاشت و رفت
صب سر صبدنه توی خونه کوک:/
کوک:یونا؟؟
یونا:بله؟؟
کوک:میگم تو برای چی درخواست منو قبول کردی؟؟
یونا:خ..خب
کوک:تو به تهیونگ هنوز علاقه داری ؟؟
یونا سرشو انداخت پایین
کوک:میدونستم
...
جیهوپ:فک کنم بدونم دوست پسرش کیه الان درستش میکنم
...
جیهوپ به کوک زنگ زد:
الو کوک؟؟
کوک:الو هیونگ
جیهوپ:کوک وقت داری؟؟
کوک:این وقت شب؟؟
جیهوپ:عاره
کوک:اوکی بگو کجا بیام؟؟
جیهوپ:بیا خونه من
کوک:اوکی تادی ساعت دیگه اونجام
جیهوپ:باش خدافظ
نامی:چشد؟؟
جیهوپ:من باید برم
نامی:اوکی
جیهوپ:تو پیش ته بمون تنهاش نزار ممکنه کار دست خودش بده
نامی:اوکی تو برو نگران نباش
جیهوپ:خدافظ
نامی:بای
جیهوپ رفت خونش
وقتی کوک اومد خونه هوپی:/
کوک:خب هیونگ بگو ببینم
هوپی:راستش ته اصلا حالش خوب نیس و به یونا احتیاج داره و گفت که دوست پسر داره و فک کنم اون دوست پسرش تو باشی
کوک:عاره منم ک چی؟؟
هوپی:خب من فک کنم که یونا هنوز به ته علاقه داره
کوک:تو از کجا میدونی؟؟
هوپی:از رفتار امروزش فهمیدم
کوک:کدوم رفتار؟؟
هوپی:*تعریف تمام ماجرا*
کوک:و..ولی من فک کنم به اون علاقه دارم ولی میدونستم اینجوریه
هوپی:چطور؟؟
کوک:اخه وقتی که رفتیم امریکا یونا تا مدت زیادی افسرده شد و منم خیلی کمکش کردم که از اون حال در بیاد
ولی من نمیزارم
هوپی:ته بهش خیلی نیاز داره تو نمیتونی باهاش اینجوری کنی
کوک:میکنم خوبم میکنم ولی من کاری میکنم که یونا عاشقم بشه ته هم میخواست باهاش خوب باشه که یونا ازش جدا نشه
هوپی:ولی اگه خودش نخواست چی؟؟
کوک:باشه اگه خودش نخواست دیگه رابطه ای وجود نداره
هوپی:باشه
کوک گذاشت و رفت
صب سر صبدنه توی خونه کوک:/
کوک:یونا؟؟
یونا:بله؟؟
کوک:میگم تو برای چی درخواست منو قبول کردی؟؟
یونا:خ..خب
کوک:تو به تهیونگ هنوز علاقه داری ؟؟
یونا سرشو انداخت پایین
کوک:میدونستم
...
۵۳.۹k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.