پارت ۵۳
= توی قصر یکی از پادشاها اول جلسه اسم تو رو گفت پدرت بود ؟
+ آره
= انگار نگرانت بود
+ آره دو بار
= چیشده که اینطور فکر میکنی ؟
+ میتونم بهت اعتماد کنم ؟
= صد در صد
و کل ماجرا رو برای جین و برادرش تعریف کرد
+ الان منو میخواد تا به خواسته خودش برسه
= چطور یه ادم میتونه همچین کاری با خانوادش بکنه ؟
+ نمونه نادره
ویو جیمین
به طرف کوک برگشتم که دیدیم داره گریه میکنه
+ رفیق منو کی ناراحت کرده ؟ بگو همینجا جرش بدم
* واقعا انگار بخت منو و تو رو با خودکار مشکی نوشتن
٪ ما هم کم زجر نکشیدم
= تهیانگ
٪ چیه دروغ میگم؟
# اگه دوست دارید تعریف کنید ما همه درکتون میکنیم
= خب از کجا شروع کنم .... توی دوران جنگ بزرگ پدر و مادرمون رو از دست دادیم برادرم توی سن کم امپراطور شد ولی قدرت سریع برادر مهربون و دلسوز منو تبدیل به فردی جاه طلب و ظالم کرد که منو به خاطر امگا بودن آزار و اذیت میکرد تا گذشت و تهیانگ تازه پنج سالش شده بود و وقتی فهمید تهیانگم یه امگاس شروع به تحقیر و تخریب ما کرد تا زمانی که این آزار ها تبدیل به کتک زدن شد ...
٪ اون هر شب میومد و اگه من یا هیونگ کار اشتباهی میکردیم تا صبح کتکمون میزد ولی هیونگ هیچوقت نذاشت من کتک بخورم چون به جای منم اون درد میکشید ...
= گریه نکن داداش کوچولو من اینجام
+ آره
= انگار نگرانت بود
+ آره دو بار
= چیشده که اینطور فکر میکنی ؟
+ میتونم بهت اعتماد کنم ؟
= صد در صد
و کل ماجرا رو برای جین و برادرش تعریف کرد
+ الان منو میخواد تا به خواسته خودش برسه
= چطور یه ادم میتونه همچین کاری با خانوادش بکنه ؟
+ نمونه نادره
ویو جیمین
به طرف کوک برگشتم که دیدیم داره گریه میکنه
+ رفیق منو کی ناراحت کرده ؟ بگو همینجا جرش بدم
* واقعا انگار بخت منو و تو رو با خودکار مشکی نوشتن
٪ ما هم کم زجر نکشیدم
= تهیانگ
٪ چیه دروغ میگم؟
# اگه دوست دارید تعریف کنید ما همه درکتون میکنیم
= خب از کجا شروع کنم .... توی دوران جنگ بزرگ پدر و مادرمون رو از دست دادیم برادرم توی سن کم امپراطور شد ولی قدرت سریع برادر مهربون و دلسوز منو تبدیل به فردی جاه طلب و ظالم کرد که منو به خاطر امگا بودن آزار و اذیت میکرد تا گذشت و تهیانگ تازه پنج سالش شده بود و وقتی فهمید تهیانگم یه امگاس شروع به تحقیر و تخریب ما کرد تا زمانی که این آزار ها تبدیل به کتک زدن شد ...
٪ اون هر شب میومد و اگه من یا هیونگ کار اشتباهی میکردیم تا صبح کتکمون میزد ولی هیونگ هیچوقت نذاشت من کتک بخورم چون به جای منم اون درد میکشید ...
= گریه نکن داداش کوچولو من اینجام
- ۱.۴k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط