ستاره زمین خورد و غم پا گرفت

ستاره زمین خورد و غم پا گرفت
عطش دست دریا رو بالا گرفت
عطش تو هوای جنون پر کشید
خدا عشق و خون و برابر کشید
یکی مرد میدون شد و نور شد
یکی از کریم و کرم دور شد
یکی آخرش سر به نی ها گذاشت
یکی گم شدو عشق و تنها گذاشت
بگو این سفر آخرش عشق بود
زمین سمت سنگین ترش عشق بود
بگو قصه با غصه همدست نیس
مسیری که رفتیم بن بست نیس

بگواین سفرآخرش عشق بود
زمین سمت سنگین ترش عشق بود
دیدگاه ها (۱)

خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیماناری همینجاوسط بی حوص...

فکرکرده اید چه چیزی حالتان را خوب میکند؟هدیه ای از عزیزی ، ش...

ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻧﻘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﻡ...ﻧﻘﺎﺏ "ﺯﻧﯽ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ...

📝 سخته کسی و دوست داشته باشیدلت بخوادش ولی از چشمت افتاده با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط