اسارتدرزندانفرشته

اسارت‌درزندان‌فرشته:)...
Part Two(2)
~~~~~~~~~~~~~~~~
ازش نترسیده بودم. چون از هیچ چیز نمی‌ترسیدم. نه از مرگ نه از شکنجه و نه از اون!از هیچکدوم از چیزایی که بهش می‌گید ترسناک!
به چشمام نگا کرد.
_ جالبه! این یکی نترسیده!
چاقوی ظریف و تیزی از جیبش درآورد و رد گلوم گذاشت.
_ حالا چی؟ داری از مرگ می‌ترسی؟!
_ نه!
چاقو رو عقب آورد. با نگاه مکارانه‌ای بهم خیره شد.
_ خیلی خوبه! خب پس منم روی خوبمو نشون می‌دم... دوتا گزینه داری. مرگ یا زندگی اینجا برای همیشه و کار کردن واسه من؟
_ شغلت چیه؟
این چه سوالی بود؟ در مافیا بودنش شک نداشتم؛ اما یه دختر؟
_ من... مافیای اسلحه و مخدرم.... قمار هم می‌کنم. آدم هم می‌کشم... شکنجه هم می‌کنم!
مفهوم گزینه‌ها برای من ساده بود. ورود به بِگایی بعدی یا موندن تو همین بگایی؟
اون لحظه درست انتخاب کردم. انتخاب اسارت در زندان فرشته:)....
_ برات کار می‌کنم!
پوزخند زد. حرکاتش مامی گونه بود اما می‌تونست بیبی خوبی هم باشه.
_ خب می‌تونی برام چیکار کنی؟
به لذتی که از شکنجه و مرگ آروم بدست می‌آوردم فک کردم. به ابزارهای شکنجه نگاه کردم.
_ می‌تونم زجر بدم!
به دخترایی که دور و برم بودم نگاه کرد.
_ اون می‌تونه آموزش ببینه.
دختر کیوت فیسی با اخم متفکر و منطقی که از کیوتیش کم نمی‌کرد دست به سینه شد.
_ ولی هی مرد نمی‌تونه...
_ از کجا می‌دونی که تو آموزش تلف نمی‌شه؟
جواب کوبنده‌ای نبود اما به دخترک به نرمی می‌گفت"خفه شو و اطاعت کن!"
برگشت که بره ولی قبل از رفتن مربیِ منو مشخص کرد.
_ سومی! تو آموزشش می‌دی!
دختری که صورت مهربونی داشت حرفشو تایید کرد و بعد از اون، فرشته ما رو تو اتاق تنها گذاشت و بقیه به غیر از مربیم به دنبالش رفتن.
سومی دستمو باز کرد و با لبخند جلوم ایستاد.
_ اسمت؟
اسمم... واقعا آخرین بار کی اینو ازم پرسید؟
_ کیم تهیونگ.
با همون لبخند دستشو دراز کرد. دستشو گرفتم تا بلند شم اما با یه دست به صورت کامل دستمو پیچوند.
_ درس اول به هیچکس جر خودت اعتماد نکن.
دستمو ول کرد. دوباره به چهرش نگاه کردم. نگاهش سرد و بی روح شده بود.
.

.
لایک و کامنت؟
گناه دارم یونو؟
#فیک
#بی_تی_اس
دیدگاه ها (۳)

اسارت‌درزندان‌فرشته:)...Part Three(3)~~~~~~~~~~~~~~~~بلند شد...

اسارت‌درزندان‌فرشته:)...Part Four(4)~~~~~~~~~~~~~~وقتی چشمام...

اولی لامبورگینی اوروس شاسی بلند که دختره سوار شد.دومی kmc X5...

اسارت‌درزندان‌فرشته:)...Part One(1)~~~~~~~~~~~~~~~مثل هر روز...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

تک پارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط