⛓️بد بوی 🔮 پارت 36
⛓️بد بوی 🔮 پارت 36
ا ت:جیمین زیرخوابت نیومده حوصلت سر رفته
یهو جیمین لباش رو گذاشت رو لبام ومنو کوبید به دیوار دستامو گزاشتم روی سینش و هولش میدادم اما انگار نه انگار یه سانتم که تکون نخورد هیچ چسبید بهم داشتم بین دیوار و جیمین پرس میشدم جیمین مثل تشنه ها میبوسیدم نفس کم آوردم اما جیمین ولم نمیکرد به سینش مشت زدم که ولم کرد با اینکه کار سختی براش بود
داشتم نفس نفس میزدم جیمین یکم رفت عقب تا راحت باشم
یکی زدم توی گوشش
ا ت:من عروسکت نیستم که هروقت بهم نیاز داشته باشی ازم استفاده کنی
جیمین همونجا ول کردم رفتم حالا که مین هو نیومده نیازشو برطرف کنه اومده پیش من
داشتم با خودم غر می زدم میرفتم بالا وقتی رسیدم بالا دور برمو نگا کردم من چرا اومدم اینجا الان بايد توی زمین ورزش باشم
برگشتم تند تند از پله ها رفتم پایین
ا ت:اه جیمین اه ببین چه بلایی سرم اوردی
بدو بدو رفتم توی زمین خوب خداروشکر هنوز شروع نکرده
(معلم ورزش =م/و)
م/و:ا ت دیر اومدی
ا ت:بله استاد ببخشید دیگه تکرار نمیشه
م/و:حلا در عوضش بورو توپا رو از توی سالن بسکتبال بیار
یکی از بچهها :استاد امروز نمیریم سالن
م/و:نه نمیریم
رفتم توپارو بیارم که یه صدا هایی از سالن بسکتبال میومد رفتم دم در که
بعله دیگه زیرخوابش اومده که سر کلاس نیستش با اینکه از جیمین متنفرم اما بازم وقتی اون صحنه رو دیدم حالم بد شد سریع برگشتم تا منو نبینن حالم خوب نبود سرم گیج میرفت نفسام منظم نبود یکم وایسادم دستمو گرفتم به دیوار که ایا اومد(ایا یکی از همکلاسیاش)
ایا:ا ت کلاس ورزش کنسل شد
ا ت:هوم
ایا:ا ت، خوبی
ا ت:خوبم عه چیزه من رفتم سالن ولی توپا اونجا نبود
ایا:عیبی نداره کلاس کنسله
ا ت:هوم باشه مرسی که گفتی
ایا:خواهش، مطمئنی خوبی
اون صحنه اصلا از جلو چشمام نمیرفت چرا اینقدر حالم بد شد به زمین ظول زده بودم
ا ت:خوبم مرسی که پرسیدی
ایا:هوم
همینطوری میرفتم بعد به خودم اومدم جلو پله ها بودم
ا ت:ا ت اروم باش اون یه دختر بازه هیچی این برای اون چیزی نیست
از پله ها رفتم بالا رفتم توی کلاس نگاهم افتاد به کوک و اون دختره
ا ت:جیمین زیرخوابت نیومده حوصلت سر رفته
یهو جیمین لباش رو گذاشت رو لبام ومنو کوبید به دیوار دستامو گزاشتم روی سینش و هولش میدادم اما انگار نه انگار یه سانتم که تکون نخورد هیچ چسبید بهم داشتم بین دیوار و جیمین پرس میشدم جیمین مثل تشنه ها میبوسیدم نفس کم آوردم اما جیمین ولم نمیکرد به سینش مشت زدم که ولم کرد با اینکه کار سختی براش بود
داشتم نفس نفس میزدم جیمین یکم رفت عقب تا راحت باشم
یکی زدم توی گوشش
ا ت:من عروسکت نیستم که هروقت بهم نیاز داشته باشی ازم استفاده کنی
جیمین همونجا ول کردم رفتم حالا که مین هو نیومده نیازشو برطرف کنه اومده پیش من
داشتم با خودم غر می زدم میرفتم بالا وقتی رسیدم بالا دور برمو نگا کردم من چرا اومدم اینجا الان بايد توی زمین ورزش باشم
برگشتم تند تند از پله ها رفتم پایین
ا ت:اه جیمین اه ببین چه بلایی سرم اوردی
بدو بدو رفتم توی زمین خوب خداروشکر هنوز شروع نکرده
(معلم ورزش =م/و)
م/و:ا ت دیر اومدی
ا ت:بله استاد ببخشید دیگه تکرار نمیشه
م/و:حلا در عوضش بورو توپا رو از توی سالن بسکتبال بیار
یکی از بچهها :استاد امروز نمیریم سالن
م/و:نه نمیریم
رفتم توپارو بیارم که یه صدا هایی از سالن بسکتبال میومد رفتم دم در که
بعله دیگه زیرخوابش اومده که سر کلاس نیستش با اینکه از جیمین متنفرم اما بازم وقتی اون صحنه رو دیدم حالم بد شد سریع برگشتم تا منو نبینن حالم خوب نبود سرم گیج میرفت نفسام منظم نبود یکم وایسادم دستمو گرفتم به دیوار که ایا اومد(ایا یکی از همکلاسیاش)
ایا:ا ت کلاس ورزش کنسل شد
ا ت:هوم
ایا:ا ت، خوبی
ا ت:خوبم عه چیزه من رفتم سالن ولی توپا اونجا نبود
ایا:عیبی نداره کلاس کنسله
ا ت:هوم باشه مرسی که گفتی
ایا:خواهش، مطمئنی خوبی
اون صحنه اصلا از جلو چشمام نمیرفت چرا اینقدر حالم بد شد به زمین ظول زده بودم
ا ت:خوبم مرسی که پرسیدی
ایا:هوم
همینطوری میرفتم بعد به خودم اومدم جلو پله ها بودم
ا ت:ا ت اروم باش اون یه دختر بازه هیچی این برای اون چیزی نیست
از پله ها رفتم بالا رفتم توی کلاس نگاهم افتاد به کوک و اون دختره
۴۷.۶k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.