⛓️بد بوی 🔮 پارت 34
⛓️بد بوی 🔮 پارت 34
ا ت:خوبم بهترم میشم، داداشم اتاق کاره بابامه
لیرا :نه، من اومدم پیش تو
ا ت:ممنون که به فکرمی، چیزی میخوری
لیرا :نه ممنون
شب با لیرا کلی حرف زدیم قرار شد لیرا تا صبح پیشم بمونه بعد این یوپ ببرش خونشون
فردا
لیرا :ا ت ا ت پاشو
ا ت:خودم ساعت گذاشتم الان زوده
لیرا:خیلیم دیر شده پاشو اماده شو
ا ت:مگه میخوام برم عروسی که الان اماده بشم
لیرا :عروسی که هیچ تو باید از عروسا هم خوشکلتر بشی
ا ت:اوفففففففففففففففففففففف
پاشدم دست و صورتم رو شستم اماده شدم لیرا ارایشم کرد و موهامو بافت و بالا بست
ا ت:تموم شد
لیرا :اره
ا ت:مرسی
لیرا :خواهش می کنم
ا ت:بریم پایین
لیرا :بریم
رفتیم پایین صبحونه خوردیم من رفتم مدرسه
توی کلاس دخترا بودن رفتم پیششون
ا ت:سلام (بی حال)
لیا:سلام چیشده، چرا اینقدر بی حالی
الا:خوبی
ا ت:لیرا سر صبح بیدارم کرده که اماده بشم
لیا:منم میگم نسبت به روزای دیگه زود اومدی
ا ت:تازه شبم تا صبح باهاش حرف میزدم
داشتم با دخترا حرف می زندم که
جک:ا ت
جک داشت میومد سمتم پشت سرشم یه پسر بود خوب نمیتونستم ببینمش
جک:ببین کی اینجاست
جک رفت کنار پسر پشت سریش رو دیدم اریک بود با صدای نسبتن بلند و جیق جیقو گفتم
ا ت:اریککککککککککک
پریدم بغلش
همه برگشتن سمت من
چند ثانیه همونجوری توی بغلش بودم که جیمین اومد توی کلاس از اینکه من و اریک توی بغل هم دید عصبی شد قشنگ معلوم بود عصبی هست در کلاس رو محکم بست با صدای اروم و عصبی گفت
جیمین :استاد الان میاد
🔮
ا ت:خوبم بهترم میشم، داداشم اتاق کاره بابامه
لیرا :نه، من اومدم پیش تو
ا ت:ممنون که به فکرمی، چیزی میخوری
لیرا :نه ممنون
شب با لیرا کلی حرف زدیم قرار شد لیرا تا صبح پیشم بمونه بعد این یوپ ببرش خونشون
فردا
لیرا :ا ت ا ت پاشو
ا ت:خودم ساعت گذاشتم الان زوده
لیرا:خیلیم دیر شده پاشو اماده شو
ا ت:مگه میخوام برم عروسی که الان اماده بشم
لیرا :عروسی که هیچ تو باید از عروسا هم خوشکلتر بشی
ا ت:اوفففففففففففففففففففففف
پاشدم دست و صورتم رو شستم اماده شدم لیرا ارایشم کرد و موهامو بافت و بالا بست
ا ت:تموم شد
لیرا :اره
ا ت:مرسی
لیرا :خواهش می کنم
ا ت:بریم پایین
لیرا :بریم
رفتیم پایین صبحونه خوردیم من رفتم مدرسه
توی کلاس دخترا بودن رفتم پیششون
ا ت:سلام (بی حال)
لیا:سلام چیشده، چرا اینقدر بی حالی
الا:خوبی
ا ت:لیرا سر صبح بیدارم کرده که اماده بشم
لیا:منم میگم نسبت به روزای دیگه زود اومدی
ا ت:تازه شبم تا صبح باهاش حرف میزدم
داشتم با دخترا حرف می زندم که
جک:ا ت
جک داشت میومد سمتم پشت سرشم یه پسر بود خوب نمیتونستم ببینمش
جک:ببین کی اینجاست
جک رفت کنار پسر پشت سریش رو دیدم اریک بود با صدای نسبتن بلند و جیق جیقو گفتم
ا ت:اریککککککککککک
پریدم بغلش
همه برگشتن سمت من
چند ثانیه همونجوری توی بغلش بودم که جیمین اومد توی کلاس از اینکه من و اریک توی بغل هم دید عصبی شد قشنگ معلوم بود عصبی هست در کلاس رو محکم بست با صدای اروم و عصبی گفت
جیمین :استاد الان میاد
🔮
۴۱.۳k
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.