آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو

‏آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم، که نگو
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم، که نگو

بس که دلتنگ توام، از سرشب تا حالا
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم، که نگو

جانِ من حرف بزن! امر بفرما !
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو

کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو

امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو!
دیدگاه ها (۱)

اسم چهارم فاطمه 4

+++++ترانه

غریبه بود اشنا شدعادت شدعشق شدهستی شدروزگار شدخسته شدبی وفا ...

از ساخته های قدیمم یادش بخیر فوق العاده شد

هفته‌ی پیش که داشتم میرفتمهمدان، اتفاقی هم دانشگاهیم که مهاج...

ای کاش میشد دلتنگی رو مثل یه بیماری درمون کردمیرفتیم دکتر و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط