پ.ش.ممنون از همه که اینجا اومدین تا در کنار هم جانشین شدن

پ.ش.ممنون از همه که اینجا اومدین تا در کنار هم جانشین شدن نوه عزیزم رو ببینید ثانا جان بیا
ثانا ، من سوگند میخورم که تو تمام مشکلات همه هم نوع های خودم رو حمایت کنم و در تمام سختی ها پشتشون باشم
پ.ش. خب از پسر عزیزم می‌خوام که گردنبند خانواده کی رو با خون ثانا و نور ماه فعال کنه
شوگا میاد و کمی از دست ثانا رو می‌بره و گردنبند رو به خون اغشته می‌کنه و زیر نور ماه میگیره و بعدش ثانا جانشین پدر بزرگش میشه

هشت سال بعد
خب من الان چهار ده سالمه و کامل بزرگ شدم هنوزم بعضی از اتفاق ها برام جالبه ولی خب دیگه کم کم دارم تو کارا راه میفتم و تمام کارارو از پدر بزرگ یاد گرفتم و خب ما الان زندگیمون خوبه عمو نامجون ازدواج کرد و به پسر داره ولی بقیه هنوز سینگلن و خب جونگکوک یا بهتره بگم عمو جونگکوک اون دچار افسردگی شدید شده چون مامانمو از دست داده و مامانم بهش گفته که اونو دوست نداره و کلا از این رو به اون رو شده و اینکه کلا خیلی حرف بزن نیست دیگه
منم خب خدارو شکر تک فرزندم و خواهر برادر ندارم این داستان مامان بابام و البته که من بود

اینم تموم شد ببخشید بخاطر پایان غیر منتظره اش اما خب تو فیک بعد جبران میشه لایک کامنت یادتون نره