شب عملیات من جلو بودم ، علی پشت سرم . به دو به طرف خاکریز
شب عملیات من جلو بودم ، علی پشت سرم . به دو به طرف خاکریز می رفتیم ، از زمین و آسمان آتش دشمن می بارید .
در یک لحظه کلاهم از سرم افتاد .
علی داد زد : " کلاتو بردار ! "
خم شدم کلاهم رو بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد .. برگشتم به علی بگویم :
"عجب شانسی آوردم .. "
گلوله توی پیشانی علی بود ... ..
http://line.me/ti/p/%40yck0500m
https://telegram.me/shahidan313gomnam
#شهدا
در یک لحظه کلاهم از سرم افتاد .
علی داد زد : " کلاتو بردار ! "
خم شدم کلاهم رو بردارم که حس کردم یک گلوله از لای موهایم رد شد و پوست سرم را خراش داد .. برگشتم به علی بگویم :
"عجب شانسی آوردم .. "
گلوله توی پیشانی علی بود ... ..
http://line.me/ti/p/%40yck0500m
https://telegram.me/shahidan313gomnam
#شهدا
۶۱۶
۰۴ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.