داشتم تواتوبوس با یه خانمی در موردچادر صحبت میکردم

داشتم تواتوبوس با یه خانمی در موردچادر صحبت میکردم
یکی که صدامو می شنید گفت:
« به شما چه که تو زندگی مردم دخالت میکنید، کی به تو حق داده در مورد دیگران قضاوت کنی یا بهشون بگی چیکار کنن یا چیکار نکنن؟»
منم گفتم : « پس ما نباید در مورد کسی نظری بدیم؟ »
گفت : « نخیر »
گفتم : « یعنی ما حق نداریم به دیگران بگیم بهتره چیکار کنن یا نکنن؟ »
گفت : « دقیقا »
گفتم : « پس لطفا خودتون هم تو کار من دخالت نکنید بذارید من امر به معروف کنم »
دیدگاه ها (۵)

مثل همه آدمها ناخواسته آمده ام و ناخواسته خواهم رفت، فقط نمی...

من می نویــــسم…!از کسانی که خدا را فقــــــــط در مساجد می ...

بـــــانو .....روزهای عجیبی است ...زمانه الک برداشته و سخت د...

چادری هستم و محجبه امدختری از تبار عاشورامادرم شد کنیز فاطمه...

ترجمه لایو نامی و جیمین که قول داده بودم

×نمیدونم نمیدونم آبجی .نگران . +.کم کم داشتم از حال میرفتم ا...

در نیمه های شب پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط