مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت

مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.

«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»

«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»

«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»...
«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»

«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»
«چی می خوای بپرسی پسرم؟»
.
.
.


«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»
دیدگاه ها (۱)

الاغی جلوی مسجد مرد ..امام جماعت با شهردار تماس گرفت و گفت :...

🍃 🌷 مردی خسیس تمام دارایی‌ اش را فروخت و طلا خریداو طلاها را...

🍃 🌹 #آرامبخش❣ وقتی دلت با #خداست، بگذار هرکس میخواهد دلت را...

گاندی قشنگ میگه :" اگر جرات زدن حرف حق را نداری لااقل برای ک...

سلام عزیزان و همراه هان گرامی

پارت ۴۲جیمین : من حسی به شاه دخت ندارم با اجازه میخوام برم پ...

عشق ، اشتباه قشنگی بود ..نسیم خنکی میوزید و موهات رو به حرکت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط