پشت یک میز خزیدیم که بازی بکنیم

پشت یک میز خزیدیم که بازی بکنیم
روبرو بودن با عشق جگر می خواهد

این قمار عاقبتش جان مرا میگیرد
با تو سرشاخ شدن دست قدر میخواهد


#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۱)

به عاقبت غــــم عشقم کشان کشان ببردهمان به‌ست که اکنــــون ب...

مرا گر دوستی با او،به دوزخ می برد، شاید!به نقد اندر بهشت است...

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کردکه نه اندازه توست این...

دارم دلکی به تیغ هجران خسته از یار جدا و با غمش پیوسته ...

ای وای مادرم، دوباره دست به بازویت گرفتی و مرا پریشان کردی، ...

تا ابد در شعرهایم بوی باران میدهی وصف آن دلدادگی در جمع یارا...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط