گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو


#مولاناےِجان


https://t.me/EnssanamArezost
دیدگاه ها (۵)

پشت یک میز خزیدیم که بازی بکنیمروبرو بودن با عشق جگر می خواه...

به عاقبت غــــم عشقم کشان کشان ببردهمان به‌ست که اکنــــون ب...

دارم دلکی به تیغ هجران خسته از یار جدا و با غمش پیوسته ...

دکلمه بهروز رضوی خرابات مغان

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

پارت چهارم:داستان از دیدگاه جیمین: چند روزی بود که با یونگی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط