مال من باش
مال من باش
پارت دهم
تهیونگ: خب راستش چطوری بگم
ا/ت: ادم کشتی بگو بخدا طاقت دارم
تهیونگ: نه یه لحظه گوش بده به من فهمیدم موضوع جدیده گلومو صاف کردم
ا/ت: اوهوم بگو گوش میدم
تهیونگ: وقتی بچه بودم بابام با خدمتکار خونمون رابطه داشت مامانم وقتی فهمید از پدرم جدا شد بعد تو روز دادگاه مامانم بهم یه پشمک داد و بهم گفت همینجا منتظرش باشم ولی دیگه نیومد تا الان که خیلی پولدار شدیم ولی من دیگه نمیتونم دوسش داشته باشم
واقعا برام عجیب بود که چرا داره اینارو بهم میگه
تهیونگ: اونجا رو نگاه کن
ا/ت: کو کجا
تهیونگ: عه اونجا دیگه کوری
ا/ت: اها خب بعدش
تهیونگ: میخوام بعد ۱۴ سال با تو پشمک بخورم
ا/ت:هوورااا منم خیلی دلم پشمک میخواست ناخودگاه پریدم بغلش که باعث شد تهیونگ مات بمونه فهمیدم چه شکری خوردم سریع بحثو عوض کردم و پریدم بیرون ماشین و به سمت پشمک فروشی رفتم
ا/ت: وایییی الان پسرع چی با خودش میگه حتما میگه دختره خرابه واییییی
چیکار کنم امشبو رد کنم صبح بقیه بچه ها میان (با خودش)
ویو تهیونگ
ا/ت پرید بغلم یه حس ارامش بهم دست داد مثل همون حسی بود که نامزدمو بغل میکردم بهم دست میداد نه نباید بهش رو بدم پرو میشع دختره فلان فلان شد با چهارتا فحش بدتر عه این چکاریه نمیگی ادم کلی فکر میکنه با خودش نکنه روم کراشه ها از بس جذابم حتما روم کراشه نه بابا چرت و پرت چرا میگم لعنت بهت ا/ت اوففف (با خودش)
رفتم سمت ا/ت که با دیدن صحنه ماتم برد ا/ت با مرده سر اینکه پشمک چه رنگی باشه دعوا میکرد
ا/ت: من صورتی میخوام
مرده: خانم محترم من اول صورتیو گرفتم
ا/ت: خب منم سریع تر گرفتمش
مرده: شما چقدر لجبازی خانوم باشه مال شما
ا/ت تو این جنگ پیروز شده بود و خوشحال بود یه پشمک بزرگ گرفت و اومد سمتم
ا/ت: ببین چقدر بزرگه رنگشو نگاه
تهیونگ:اووممم بعد یه گاز بزرگ زدم به پشمک که باعث شد ا/ت بخنده واقعا خیلی قشنگ تر میشه وقتی میخنده
ا/ت: ته ته ته ته ته
تهیونگ: ته ته...؟
ا/ت: او ببخشید از دهنم در رفت
تهیونگ: اوکیه
ا/ت: پس میتونم بهت بگم ته
تهیونگ: مورد نداره خوب حالا میخواستی چی بگی
ا/ت: ته
تهیونگ: هوومم
دستمو گرفت و منو کشید سمته
حمایت کنید ممنون ببخشید واسه تاخیر 💜💋
شرطا
۳۵لایک
۳۵کامنت
#ارمی#تهیونگ#فیک#سناریو#وانشات
#ادیت#کیپاپ
#bts#army#V
پارت دهم
تهیونگ: خب راستش چطوری بگم
ا/ت: ادم کشتی بگو بخدا طاقت دارم
تهیونگ: نه یه لحظه گوش بده به من فهمیدم موضوع جدیده گلومو صاف کردم
ا/ت: اوهوم بگو گوش میدم
تهیونگ: وقتی بچه بودم بابام با خدمتکار خونمون رابطه داشت مامانم وقتی فهمید از پدرم جدا شد بعد تو روز دادگاه مامانم بهم یه پشمک داد و بهم گفت همینجا منتظرش باشم ولی دیگه نیومد تا الان که خیلی پولدار شدیم ولی من دیگه نمیتونم دوسش داشته باشم
واقعا برام عجیب بود که چرا داره اینارو بهم میگه
تهیونگ: اونجا رو نگاه کن
ا/ت: کو کجا
تهیونگ: عه اونجا دیگه کوری
ا/ت: اها خب بعدش
تهیونگ: میخوام بعد ۱۴ سال با تو پشمک بخورم
ا/ت:هوورااا منم خیلی دلم پشمک میخواست ناخودگاه پریدم بغلش که باعث شد تهیونگ مات بمونه فهمیدم چه شکری خوردم سریع بحثو عوض کردم و پریدم بیرون ماشین و به سمت پشمک فروشی رفتم
ا/ت: وایییی الان پسرع چی با خودش میگه حتما میگه دختره خرابه واییییی
چیکار کنم امشبو رد کنم صبح بقیه بچه ها میان (با خودش)
ویو تهیونگ
ا/ت پرید بغلم یه حس ارامش بهم دست داد مثل همون حسی بود که نامزدمو بغل میکردم بهم دست میداد نه نباید بهش رو بدم پرو میشع دختره فلان فلان شد با چهارتا فحش بدتر عه این چکاریه نمیگی ادم کلی فکر میکنه با خودش نکنه روم کراشه ها از بس جذابم حتما روم کراشه نه بابا چرت و پرت چرا میگم لعنت بهت ا/ت اوففف (با خودش)
رفتم سمت ا/ت که با دیدن صحنه ماتم برد ا/ت با مرده سر اینکه پشمک چه رنگی باشه دعوا میکرد
ا/ت: من صورتی میخوام
مرده: خانم محترم من اول صورتیو گرفتم
ا/ت: خب منم سریع تر گرفتمش
مرده: شما چقدر لجبازی خانوم باشه مال شما
ا/ت تو این جنگ پیروز شده بود و خوشحال بود یه پشمک بزرگ گرفت و اومد سمتم
ا/ت: ببین چقدر بزرگه رنگشو نگاه
تهیونگ:اووممم بعد یه گاز بزرگ زدم به پشمک که باعث شد ا/ت بخنده واقعا خیلی قشنگ تر میشه وقتی میخنده
ا/ت: ته ته ته ته ته
تهیونگ: ته ته...؟
ا/ت: او ببخشید از دهنم در رفت
تهیونگ: اوکیه
ا/ت: پس میتونم بهت بگم ته
تهیونگ: مورد نداره خوب حالا میخواستی چی بگی
ا/ت: ته
تهیونگ: هوومم
دستمو گرفت و منو کشید سمته
حمایت کنید ممنون ببخشید واسه تاخیر 💜💋
شرطا
۳۵لایک
۳۵کامنت
#ارمی#تهیونگ#فیک#سناریو#وانشات
#ادیت#کیپاپ
#bts#army#V
۲۶.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.