part1
رمان: پرنسس مافیا
ژانر: #عاشقانه#مافیایی#ص*حنه_دار
#part1
اتریسا
با صدای استاد به خودم امدم
استاد:
_اتریسا حواست کجاست میگم جواب این مسئله چی میشه؟
_ببخشید استاد حواسم نبود میشه یبار دیگه توضیح بدید؟
_اتریسا یبار دیگه به درس من گوش ندی این ترم میندازمت نصف هفته رو که نیستی وقتیم میای به درس گوش نمیدی یا دیر میای یا ورور حرف میزنی این اخرین تذکرمه
_ببخشید استاد
سلین زد رو شونم برگشتم سمتش که گفت
_هی کجایی تو نمیخای هنوزم حرف بزنی؟
_سلین ناموصا ولم کن چند وقته بابام گیر داده یه چند وقتی از خونه دور باشم برم خونه مامان بزرگم اینا از یه طرفم این بانو سلیطه (بانو مادر خوندشه) گیر داده تو نمیخای شوهر کنی اخه یکی نیست بهش بگه به تو چه اخه زنیکه
سلین بلند بلند زد زیر خنده که استاد توجهش بهمون جلب شد
استاد:
_برین بیرون همین الان
منو سلین جفتمون باهم گفتیم
_ببخشید استاد دیگه تکرار نمیشه
_گفتم همین الان برین بیرون تا بیشتر از این بی احترامی نکردم(با داد)
_اخه استاد...
استاد پرید وسط حرفم گفت
_یکم دیگه ادامه بدی این ترم میندازمت برو بیرون
کیفامونو برداشتیم از کلاس زدیم بیرون که با حرس برگشتم سمت سلین گفتم
_بیا همینو میخاستی؟
_اخه واقعا حرفت خنده دار بود چرا انقد فشار میخوری حالا دنیا دو رورزه ارزش نداره بخاطر اینجور چیزا خودتو ناراحت کنی
_هیچم حرفم خنده دار نبود تو خیلی خوش خنده ای(با طعنه) خب دیگه از صدقه سر تو از کلاسم بیرون شدیم حدقل برم خونه ببینم تکلیفم چی میشه
_یعنی کلاس ساعت 3 رو نمیای؟
_فک نکنم تا ببینم چی میشه اگه این بانو باز سیخ تو کو🚫نم نکنه میام
بلند خندید که ازش دور شدم دستم براش تکون دادم راه افتاد سمت در خروجی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسیدم خونه بوی قرمه سبزی راهرو رو برداشته بود الحق که هر چقد اخلاقش گو.ه بود دسپخت خوبی داشت کیلید انداختم رفتم داخل که دیدم چمدونم دم دره...
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.