ارسلان: با نیکا برگشتیم ایران نیکا خیلی هیجان داشت
ارسلان: با نیکا برگشتیم ایران نیکا خیلی هیجان داشت
نیکا:رسیدیم، من و ارسلان مهکم دست هم رو گرفتیم یه دفعه متین دید و خیلی تعجب کرد
متین:خواستم برم ارسلان رو بزنم که دیانا دستم رو گرفت گفت ولش کن بیا بشین بعد دیانا سرش رو گذاشت رو شونه متین
ارسلان:دیدم دیانا خوابیده رو شونه متین خواستم برام بزنمشون ولی نیکا دستم رو گرفت و داشت تن تن نفس میکشید گفتم آروم باش
نیکا:نمیتونم دست خودم نیست
ارسلان:باش بیا آب بخور منم اون لحظه که دیدم اونا اونجوری کردن نیکا رو بردم یه جا یه فقط متین و دیانا ببینن و وقتی برگشتن نگاه ما کردن لبم رو گذاشتم رو لب نیکا
متین:خواستم برم بکشمش که یادم افتاد به من چه من بادیانا رلم نیکا به من چه منم دست دیانا رو گرفت و........
کامنت بزارید تا پارت چهارم رو بزارم
نیکا:رسیدیم، من و ارسلان مهکم دست هم رو گرفتیم یه دفعه متین دید و خیلی تعجب کرد
متین:خواستم برم ارسلان رو بزنم که دیانا دستم رو گرفت گفت ولش کن بیا بشین بعد دیانا سرش رو گذاشت رو شونه متین
ارسلان:دیدم دیانا خوابیده رو شونه متین خواستم برام بزنمشون ولی نیکا دستم رو گرفت و داشت تن تن نفس میکشید گفتم آروم باش
نیکا:نمیتونم دست خودم نیست
ارسلان:باش بیا آب بخور منم اون لحظه که دیدم اونا اونجوری کردن نیکا رو بردم یه جا یه فقط متین و دیانا ببینن و وقتی برگشتن نگاه ما کردن لبم رو گذاشتم رو لب نیکا
متین:خواستم برم بکشمش که یادم افتاد به من چه من بادیانا رلم نیکا به من چه منم دست دیانا رو گرفت و........
کامنت بزارید تا پارت چهارم رو بزارم
۱۶.۸k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.