امروز که اینو مینویسم از همیشه خسته ترم

امروز که اینو مینویسم از همیشه خسته ترم
من برای چهارمین ترم توی این دانشگاه نفرین شده دارم درس میخونم
ترم سوم که بودم خیلی خوشحال بودم چون مارال،دختر عموی عزیزم هم همین دانشگاه قبول شده بود
همچی خوب بود تا این که کل لچه های کلاسشون باهاش بد شدن جز ینفر...عماد عدنان:)
و ترم چهارم امیر، برادر جانم اومد این دانشگاه و همچی داره مزخرف تر از قبل میشه
این موضوع ک عماد و امیر با هم تو اولین دیدار دعوا کردم اصلا خوب نیس
و این ک عماد همه ی اعتمادش له من از دست داده
کاش همچی برگرده ...ورق برگرده
امیر فک میکنه عماد بهم نزدیک تره
در حالی ک من از همیشه تنها ترم...
کاش همه چیز خوب بشه
کاش پسر ناخدا عدنان بدون هیچ دلخوری از زندگیم بره، یا بدون هیچ دلخوری بمونه تو زندگیم
کاش امیر حالش خوب بشه و باهام خوب بشه ....کاش حال مارال خوب باشه که حالم به حالش گره خورده....
کاش تموم شه همه این مسخره بازی ها
دیدگاه ها (۱)

امروز که اینو مینویسم ترم هشت کارشناسیم، هرچند36واحد دیگه مو...

برای اولین بار، بهش توی یه پیام متنی گفتم"نمیدونم، فک کنم دل...

سلام به همه یاد داشت های هلن رو میخونید؛امروز بعد از مدت ها ...

برای این بهشت اجباری

هر کدومتون برام زحمت کشیدید واقعا ازتون بابت همه چیز همه چیز...

یِـک ســآل بَـعـددوپآرتی jkP.1هیچوقت نفهمیدی بخاطر رفتنت من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط