دیشب با خدا دعوایم شد و با هم قهر کردیم

دیشب با خدا دعوایم شد و با هم قهر کردیم

فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد

رفتم گوشه ای نشستم و چند قطره اشک ریختم و خوابم برد

صبح که بیدار شدم مادرم گفت :

نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد

🍃
دیدگاه ها (۸)

تمام دنیاراهم به من بدهند💞 ذره‌اے جاے یڪ💞 لحظھ حس 💞 آغوشت ر...

آنقدر که تـــ♥ ــو را میخواهَم٬ بودنِ خــودم را نمیخواهمچـِق...

هر چه زیبایی بدیدم درجهان صدرش تویی هر که‌گفته شعر زیبا مطلع...

تانگاهت میکنم حالم خرابت میشودبی مروت بانگاهی بیقرارت میشودط...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۵#

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط