پارت اول 4معشوقه
پارت اول 4معشوقه
ویو ا/ت:
روز اول کاریم بود، بیدار شدم گوشیم را نگاه کردم دیدم ساعت 8وای خدایا دیرم شده بود زود بلند شدم رفتم یه دوش 5مینی گرفتم امدم به سرو وضعم رسیدم یه کمیم ارایش کردمو رفتم صبحانه خوردم بعد سوار ماشینم شدم و رفتم به شرکت
ویو تهیونگ:
باید میرفتم سر کار ولی اصلا حوصله 😒 نداشتم که بلند شم سگم یونتان امدم روی رخت خوابم دیدم داره منو لیس میزنه منم بلند شدم یه بوسش کردم و نازش کردم و رفتم صبحانه بخورم
ویو کوک:
گفتم چه عجب اقا بلند شده از خواب نازشون
زود بیا صبحانه بخور که دیرمون شده
ویو تهیونگ:
کوک گفت چه عجب بلند شدم از خوابم منم گفتم: هرهرهر باشع امدم دیگه حوصله نداشتم بیدار شدم یونتان بیدارم کرد
ویو جیمین:
اه دعوا نکنین دیگه بیا بخوریم صبحانه رو تا زهر مارمون نکردین (با داد)
تهیونگ: صبحانه رو خوردیم منم رفتم اتاقم یه دست کت و شلوار مشکی برداشتم پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم به شوگا گفتم: شوگا برو من امدم
ویو شوگا:
همه سوار بودیم تهیونگ سوار شد گفت بریم منم ماشینو روشن کردم بعد از 10مینی به شرکت رسیدیم
ویو ا/ت:
بعد از 5مینی به شرکت رسیدم هم زمان با من یک ماشین مدل با مشکی از راه رسید و پارک کرد منم رفتن روبه روی ماشینه پارک کردم
پیاده شدم دیدم 4تا مرد خیلی خوشتیپ ازش امدن بیرون فکر کنم رئیس هایم باشن منم خیلی زود رفتم داخل شرکت تا اونا منو نبینن
ویو ا/ت:
روز اول کاریم بود، بیدار شدم گوشیم را نگاه کردم دیدم ساعت 8وای خدایا دیرم شده بود زود بلند شدم رفتم یه دوش 5مینی گرفتم امدم به سرو وضعم رسیدم یه کمیم ارایش کردمو رفتم صبحانه خوردم بعد سوار ماشینم شدم و رفتم به شرکت
ویو تهیونگ:
باید میرفتم سر کار ولی اصلا حوصله 😒 نداشتم که بلند شم سگم یونتان امدم روی رخت خوابم دیدم داره منو لیس میزنه منم بلند شدم یه بوسش کردم و نازش کردم و رفتم صبحانه بخورم
ویو کوک:
گفتم چه عجب اقا بلند شده از خواب نازشون
زود بیا صبحانه بخور که دیرمون شده
ویو تهیونگ:
کوک گفت چه عجب بلند شدم از خوابم منم گفتم: هرهرهر باشع امدم دیگه حوصله نداشتم بیدار شدم یونتان بیدارم کرد
ویو جیمین:
اه دعوا نکنین دیگه بیا بخوریم صبحانه رو تا زهر مارمون نکردین (با داد)
تهیونگ: صبحانه رو خوردیم منم رفتم اتاقم یه دست کت و شلوار مشکی برداشتم پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدم به شوگا گفتم: شوگا برو من امدم
ویو شوگا:
همه سوار بودیم تهیونگ سوار شد گفت بریم منم ماشینو روشن کردم بعد از 10مینی به شرکت رسیدیم
ویو ا/ت:
بعد از 5مینی به شرکت رسیدم هم زمان با من یک ماشین مدل با مشکی از راه رسید و پارک کرد منم رفتن روبه روی ماشینه پارک کردم
پیاده شدم دیدم 4تا مرد خیلی خوشتیپ ازش امدن بیرون فکر کنم رئیس هایم باشن منم خیلی زود رفتم داخل شرکت تا اونا منو نبینن
۱۶.۸k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.