درد عشقی کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیدهام که مپرس
....
...
..
به ابی انت و امی باَبی اَنتَ و اُمی و نَفسی و مالی
اللهم احفظ قائدنا المام الخامنه ای
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.